بازديدکنندگان:
alirezasar
سال تولد 62 ////جنسیت مذکر /////وضعیت تاهل مجرد /////////عنوان متن راهنمایی
با سلام
مشکل من از جایی شروع شد که به دختر،دخترعمه بابام علاقه مند شدم اون وچندباری به خودش پیشنهاد دادم 4سال پیش،ولی اون فقط رد میکرد بعضی اوقات احساس میکردم دودل شده قبول کنه یا نه اما از بدشانسی بعداز 1 سال خواستگار براش اومد وقبول کرد برام خیلی سخت بود و چند وقت بهش بی محلی میکردم اما با این موضوع کنار اومدم،بعد از 1ماه عقد کردن چون پسر نظامی بود بخاطر انتقالیش به شهر خودش اونا عقد کردن ولی انتقالیش درست نشدو هر دو یاسه ماهی 1 هفته میامده ومیرفت که بعداز 1 سال تو زندگیشون مشکل به وجود میاد و رابط شون خراب میشه اخه چون نظامی بوده حرف حرف خودش بوده وادم خشک وبی احساسی از اب در میادومثل اینکه دوست دخترم داشته واینها باعث جدایی ان دو از هم میشه اولش برام عادی بود ولی بعداز چند ماه که ار طلاقش گذشت یه شوری تو دلم افتاد ودوباره بهش پیشنهاد دادم اما قبول نکرد ولی بعداز چند وقت که دوباره مطرح کردم گفت باید فکر کنم و بعداز چند وقت جواب مثبت بهم داد اما خوشحالیم چندی بیشتر طول نکشید وقتی به خانواده گفتم شدیدا مخالفت کردن درصورتیکه فقط عقد بودن واتفاقی نیافتادهولی اونا همینو بد میدونن وباعث آبرو ریزی،ببخشید ولی میگن کسیکه تو بغا یکی دیگه بوده رو ما به عنوان عروسمون نمیخوایم،ولی من خیلی دوسش دارم ونمیتونم بیخیالش بشم الان 2ساله از این جریان میگذره وخانوادم کماکان مخالفن،ودوتاییمون الان خیلی بهم وابسته شدیم واین داره عذابمون میده،الن 3ماه هست که پدرم به رحمت خدا رفته ومشکلات صدبرابر شده چ.ن اونم مخالف سرسخت بود والان چون بابام سرسخت مخالف بود چشمم اب نمیخوره مامانم موافقت کنه حتی بابا بزرگمم مخالفه چون عقدبودهوالان مشکلاتم چندین برابر شده خیلی نا امید و از زندگی بیزار شدم،البته من 1خواهرم دارم که با برادر اون خانوم ازدواج کرده والان 1 بچه هم دارن وزندگیشونم خیلی خوبه خداروشکر،ویک داداش کوچکتر لز خودم که الان دانشجو هست،چند وقت پیش تصمیم گرفتیم از هم جدا بشیم اما نشدنتونستییم داریم هردومون دیوانه میشیم دیکه موندیم چیکار کنیم خیلی نذرو نیاز کردیم خیلی به درگاه خدا دعا کردیم اما هیچ
نویسنده:alirezasar، ارسال شده در شنبه 22 مهر 1391 ساعت 05:08 بعد از ظهر، 6298 بار مشاهده شده، 5 نظر، PDF،