بازديدکنندگان:
sarah
سال تولد 1367 ///جنسیت مونث ///وضعیت تاهل مجرد ///عنوان متن مامان کمال گرام خواستگارامو همچنان رد می کنه حتی اونی که دوستش داشتم
من حدود 9 ماه پیش اینجا یه متن گذاشته بودم فکر کنم عنوانش این بود که مامانم خواستگارامو رد می کنه
بعد از اون ماجرا من با مامانم صحبت کردم و قرار شد، اجازه بده خودم تصمیم بگیرم
با کسی آشنا شدم و قرار شد که بیان خونمون، اما وقتی اومدن مامانم اول با مادرش و خودش تنهایی صحبت کرد و بعد به منم گفتن که برم پیششون، وقتی من رفتم، مادر خودش برگشت گفت که این وصلت نمیتونه سر بگیره و مخالفت کرد. بعدم که رفتن و دیگه هیچ خبری ازش نداشتم. تو این مدت مونده بودم که اگه مخالف بودن پس چرا اومدن! میگفتم شاید خواسته دل پسرشو نشکنه. مامان منم مخالف بود چونکه ما از طریق چت آشنا شده بودیم، ولی میگفت بخاطر تو قبول می کنم وگرنه راضی نیستم
من به مامانم میگفتم اول آشناییمون با چت بوده ولی حالا میخوایم زیر نظر شما آشنا بشیم، و اگه قانع بشم که حرفاش دروغ بوده یا چیز دیگه ای، من اصراری نمی کنم
دیشب که یه پی ام به دوستم دادم و پرسیدم مامانم بهت چی گفت. اول نمیخواست بگه. ولی قسمش دادم که بگه، بعد از کلی طفره رفتن و زدن حرفایی که خودم میدونستم، آخرش گفت مادرت گفت من راضی نیستم و شما طوری رفتار کنید که سارا فکر کنه خودتون مخالفت کردید وگرنه با من بد میشه، ضمنا مادر من مشکل قلبی داره و اونم میدونه، میگه نمیخواستم واسه مامانت اتفاقی بیفته اخه اون روزم یکم عصبی شده بودن
اول حرفشو باور نکردم، گفتم داری دروغ میگی، ولی اونم حرفش منطقیه، میگه اگه نمیخواستیم این همه راه از شهرستان با بچه کوچیک بخاطر تو نمیومدیم، حتی بخاطر من شراکتشو بهم زد که زودتر پول دستش بیاد و بتونه زودتر بیاد خونمون. ضمنا از مامانم بعید نمیدونم همچین حرفی بزنه
میگفت مادرت قسمم داد که دیگه به تو زنگ نزنم و اینم نباید متوجه میشدی
واقعا دارم دیوونه میشم نمیدونم چرا مامانم این کارو با من میکنه. حداقل یه فرصتی میداد باهاش آشنا بشن، شاید اشتباه قضاوت می کردن
ضمنا قبل از ایشون یه خواستگاری هم داشتم که من بهش هیچ علاقه ای نداشتم و یکمم ازش بدم میومد اما هیچ مشکلی هم نداشت و از هر نظر بهم میخوردیم، تا اینکه شک کردم که نکنه خیلی وابسته به مادرش باشه، همینکه من شک کردم، مامانم دیگه اجازه نداد ارتباط داشته باشیم و گفت آره بچه ننه است و بچس و دیگه حق نداری جواب تلفناشو بدی
به نظر میرسه مامانم با اینکه ظاهرا قبول کرده خودم تصمیم بگیرم اما عملا بازم خودش داره تصمیم میگیره
حالا اون خواستگاره مهم نیست چون علاقه ای بهش نداشتم ولی دوستمو که دوست داشتم!
نویسنده:sarah، ارسال شده در چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 01:22 بعد از ظهر، 4027 بار مشاهده شده، 18 نظر، PDF،