مهربون!!
سال تولد 1371
///
جنسیت مونث
///وضعیت تاهل مجرد
////عنوان متن از زنداداشم متنفرم
سلام دیگه تحملش سخت شده برام از وقتی که اومده تو این خونه همه محبت پدر و مادرمو دزدیده. اگه قبلا یه کوچولو بهم توجه میکردن حالا دیگه از اونم محروم شدم.خصوصا بابای محترمم. البته درشرایط طبیعیم اخلاقش غیر قابل تحمله بابام. هیچوقت پدری نکرده برام.. بگذریم اگه مثلا دل خانوم(زن داداش محترم) بگیره حتما یه تفریحی یه برنامه ای براش می چینن که از اون حال و هوا دربیاد ولی من اگه بمیرمم کسی متوجه نمیشه. بخاطر همین ازش م ت ن ف ر م بخدا دیگه خسته شدم. دیگه واقعا نمیتونم تحمل کنم
دلم خییییییییلی پره ببخشید سرتون رو درد آوردم خواهش میکنم راهنماییم کنید
مرسی
نویسنده:مهربون!!،
ارسال شده در چهارشنبه 21 فروردين 1392 ساعت 01:07 قبل از ظهر،
11731 بار مشاهده شده،
13 نظر،
PDF،
fereshteh
در
10 سال و 11 ماه و 24 روز و 15 ساعت و 2 دقیقه پیش گفته
دوست عزیز من احساس تو رو درک می کنم. نصیحت کردن شاید آسون باشه اما وقتی خود آدم در این موقعیت قرار می گیره، مخصوصا برای یک دختر تحملش خیلی خیلی سخته.
من اگر جای شما بودم به چند چیز فکر می کردم:
اول اینکه نباید اجازه بدم به خاطر این تغییر وضعیت، نفرت نسبت به پدر و مادر در دل من بوجود بیاد.
دوم اینکه باید یک راهی پیدا کنم که من هم مورد توجه و محبت قرار بگیرم. این راه تا جایی که من تجربه کردم از محبت کردن خود شما به اعضای خانواده شروع میشه. یعنی تا شما شروع به محبت به پدر و مادرت نکنی و مثل بچگی هات براشون شیرین زبونی و ... نکنی، اونها شما رو نخواهند دید. اما وقتی این کار رو بکنی، اونها هم قدر تو رو می دونن و بیشتر بهت توجه می کنن.
سوم اینکه سعی کن یک مقدار برای خودت برنامه های جذاب تدارک ببینی. مثلا دیدن فیلم، خوندن کتاب، بیرون رفتن با دوستان و ... . کاری کن که بهت خوش بگذره.
با این دو تا سیاست (یعنی شروع محبت و توجه از جانب شما + تدارک برنامه های جذاب برای خودت) فکر می کنم بتونی تا حدی از این ناراحتی کم کنی.
عزیز دلم امیدوارم موفق باشی