مینا
سال تولد 1364
///
جنسیت مونث
///وضعیت تاهل متاهل
///عنوان متن مادر شوهر و خواهر شوهر
سلام
من یکساله ازدواج کردم بااینکه یک ازدواج تقریبا سنتی و با موافقت خانواده ها داشتیم .خواهر شوهر و مادر شوهرم خیلی اذیتم می کنند. مثلا هر وقت میریم خونه شون خواهر شوهرم یک جا تنها شوهرمو گیر میاره و پچ پچ میکنه. مادر شوهرم هم همش متلک میگه. همش در صدداند که منو و جارمو دعوا بندازن.. با اینکه خواهر شوهرم متاهله و دو تا هم بچه داره باز دست از سر ما عروسها بر نمیداره.چند وقت پیش مادر بزرگم فوت کرد. هنوز 4-5 روز نگذشته بود که به من میگفت لباس مشکیتو در بیار روحیه پسرم خراب میشه ببین چقدر شوهرت لاغر شده و از این حرفهای . مزخرف. من تا حالااز هیچ کاری واسش کوتاهی نکردم اما بازم تاثیری نداشت. چند وقت پیش رفتیم مسافرت دوست نداشت من و شوهرم پیش هم بخوابیم و به قول معروف موش می دونو. اگه شوهرمو تنها گیر بیاره که دیگه گو شروع میکنه به غیبت و.... البته شوهرم خوبه. خلاصه سرتونو در نیارم خسته شدم از دخالتهاش و اذیتهاش
نویسنده:مینا،
ارسال شده در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392 ساعت 03:52 بعد از ظهر،
21685 بار مشاهده شده،
10 نظر،
PDF،
amir12321
در
10 سال و 10 ماه و 21 روز و 4 ساعت و 25 دقیقه پیش گفته
درود
دوست عزیز
بهتر میبینم که ادامه صحبت دوستان رو به نوری از دفتر معرفت لسان الغیب حافظ شیرازی روشن کنم امید است در پس ختم کلام ختم فاتحه ای به روح بزرگ مرد ادب و عرفان نثار کنیدمـا نـگـویـیــم بــد و مـیــل بــه نــاحــق نــکــنـیــم جـامـهی کـس سـیــه و دلـق خــود ازرق نـکـنـیـم عـیـب درویـش و تـوانـگــر بـه کـم و بیش بـد ست کار بـد مـصـلـحـت آن سـت کــه مـطلـق نـکـنـیـم رقـــــــــم مـَـغــلـَـطــــه بـر دفـتــر دانــش نــزنـیـم ســـــرّ حـق بــــر ورق شـَعـبـده مـُلـحـق نـکـنـیـم شـاه اگـر جـُرعــهی رنــدان نــه بـه حـُرمت نـوشـدالـتـفـاتـش بــه مـــی صــاف مـُـــــروّق نــکــنــیــم خـوش بـرانـیـم جـهــــــــــــــــــان در نـظـر راه روان فـکــــر اســب سـیــه و زیـن مـُـغـَــرّق نـکــنــیــم آســمـان کـِشـتـی اربــاب هــنـــر مـیشـکــنــــــد تـکـیـــه آن بــه کـه بـر ایـن بـحــر مـُعـلـّق نـکـنـیـم گـر بــــــدی گـفـت حـسـودیّ و رفـیـقـی رنـجـیـــد گـو تـو خوش بـاش که ما گوش به احمـق نـکـنـیـم
حـافــظ ! ار خـصـم خـطـا گـفـت ، نـگـیـریـم بـر او ور بـه حـق گـفـت ، جـَـدَل بـا سخن حـق نـکـنـیـم
به امید انکه در پس کلام حافظ مراد کلام شما براید و دل سکون گیرد
زینب
در
10 سال و 10 ماه و 16 روز و 1 ساعت و 9 دقیقه پیش گفته
حسابی حسابی باید هوای همسرتو داشته باشی که قاپشو ندزدن.
سعی نکن اشتباهات خانوادشو به رخش بکشی
ولی یه جوری هم باید رفتار کنی که متوجه بشه تمام احترام تو به خانوادش به خاطر علاقه ات به اونه.
باید فرق وظیفه تو و لطف و صبرت رو تو زندگی بفهمه تا بهت احترام بزاره و خانوادش نتونن اونو از تو جدا کنن یا بین تون اختلافی بندازن.
سخته ولی شدنیه