amir12321
سال تولد 55
///
جنسیت مذکر
///وضعیت تاهل در حال جدا شدن
////عنوان متن نمیدونم چی میشه
سلام من امیر هستم متولد 55 دو تا بچه دارم خانم یه شخص نوراتیک هستش با تمام معیار ها دو تا بچه دارم که هردوشون رو رها کرده و رفته نمیشه دروغ گفت دوستش دارم ولی زندگیم رو جهنم کرده منم سعی میکنم بهش فکر نکنم و بهش گفتم تا زمانی که دادگاه حکم بده وقت داری خودت رو درست کنی و بعدش دیگه نیا اونم از همین الان میگه نمیخوامت و فردا زنگ میزنه و کلا نمیدونه چیکار میخواد بکنه به شدت توی فشار کار و نگهداری بچه ها هستم میخوام طلاقش بدم کسانی که با طلاق از نزدیک تماس داشتن میتونن بگن زن ها بعد از طلاق پشیمون میشن و یا نه امیدی هست یا نه ؟
نویسنده:amir12321،
ارسال شده در دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت 12:20 بعد از ظهر،
5337 بار مشاهده شده،
7 نظر،
PDF،
raneli
در
10 سال و 10 ماه و 14 روز و 22 ساعت و 33 دقیقه پیش گفته
اگر من در این شرایط بودم:
یه جایی دور از همه و دوتایی (حتی یه جایی که یه خورده رومانتیک باشه، کوه، دشت، ...) باهاش می نشستم و با یه لحن آرام صحبت می کردم. از روزهای خوش و روزهایی که همه زندگی هم بودیم، این که چه لطف هایی اون در حقم کرده، این که هر دو اشتباهاتی داشتیم که خودمون بهتر می دونیم و ...
در آخر نصیحت که هر دو غرورمونو کنار بذاریم و برای هم همون دنیای هم باشیم که زندگیمونو معنا میده... از عذر خواهی، احساسی شدن، اشک ریختن و بوسیدن هم ابایی نداشتم و چیزی ازم کم نمی شد
توجه داشته باشین که خانوم ها تو این موقعیت به شدت حساسن و باید با ملاطفت برخورد کنین
در آخر هم توصیتون می کنم به جمله ای از حضرت علی (ع) : انسان را با غرور چه کار است که آغازش نطفه ای بی ارزش و پایانش لاشه ای بد بوست
امیدوارم خبرهای خوبی ازتون بشنویم
amir12321
در
10 سال و 10 ماه و 13 روز و 21 ساعت و 45 دقیقه پیش گفته
درود
دوستان عزیز نوراتیک یه مشکل خلقی به حساب میاد و نشانه هایی بین افسردگی و عصبانیت رو با هم داره حالا شما حساب کن این دو تا رو با هم ادغام کنید چی میشه
مثلا خانومم توی خیابون داره میره دانشگاه من میخوام ماشین مشتری رو که تعمیر کردم ازمایش کنم یهو هم مسیر میشیم و منو میبینه و میگه تو داری منو تعقیب میکنی
یا به هرکسی که میرسه عاشقش میشه از همه چیز ناراضیه و ناراحت و همیشه کلافه و با دلایلی مبهم همه رو هم کلافه میکنه یه چیزهایی رو به هم ربط میده که فکر میکنی توهم زده همیشه توی گذشته زندگی میکنه و یا میترسه فردا خراب بشه و هیچ وقت به زمان حال نگاه نمیکنه روابط جنسی افتضاح مطلق سرددددددددددددد مزاج از همه بدتر صحبت نمیکنه و همش با دیگران از بدی های زندگیش صحبت میکنه و اون ها رو وادار میکنه که تاییدش کنن که طلاق خیلی براش خوبه اگه تاییدش کنی چه گفتاری و چه عملی دوست داره اگه بگی اینکارت اشتباه بوده دیگه نمیتونه نگاهت کنه یعنی مطلقا تایید طلب
کار به جایی رسیده که الان یک ساله رفته و همش توی دادگاه هستیم و تی قاضی هم بهش اشاره کرد که اشتباه میکنه
بچه ها رو رها کرده و رفته (حس مادری) ایشون کلا از احساس خالیه برخوردش با بچه ها وحشتناکه
درمورد مشاور هم باید عرض کنم که سه سال از زندگی ما توی اطاق های مشاوره گذشت و روان درمانی و گفتار درمانی
ضمنا اگه به سوال من خوب توجه کرده باشید نوشتم اگه طلاق پیش بیاد پشیمون میشه و میتونه چشمش رو باز کنه من طلاق رو به عنوان یه وسیله برای ادامه زندگی میخوام استفاده کنم نه پایان زندگی به امید اینکه پشیمان بشه
فاطمه
در
10 سال و 10 ماه و 13 روز و 14 ساعت و 6 دقیقه پیش گفته
سلام آقای امیر
من خودم یه مطلقه هستم تو دوره نامزدی
من با شوهرم از همون ابتدای عقد مشکل داشتیم...اواخر تا حدی بهش بدبین شدم که ازش متنفر شدم
من که الان جدا شدم از جداییم مطلقا پشیمون نیستم...و خیلی خوشحالم که باهم زیر یه سقف نرفتیم بماند که خیلی تلاش کردم که ازدواج کنیم وخیلی طول کشید تا که تصمیم نهایی جدایی رو گرفتم
اینکه گفتید بعد جدایی پشیمون میشه یا نه؟!...بستگی به طرف و مشکلی که این بین پیش اومده داره.....بعضی ها از روی لجبازی و دخالت دیگران کارشون به جدایی می کشه و بعد شیش ماه پشیمون میشن....ولی بعضی ها مثل من اصلا
این راه حل خوبی نیست که میگید طلق بدم به این امید که پشیمون بشن وبرگردن
بهتره به دنبال یه راه حل منطقی باشید
واز همه مهتر توکلتون رو به خدا از دست ندهید
اول امیدتون به خدا وبعد سعی کنید از یه ادم مجرب راهنمایی بگیرید
موفق وپیروز باشید
amir12321
در
10 سال و 10 ماه و 12 روز و 15 ساعت و 15 دقیقه پیش گفته
درود
با سلام و تشکر از دوستان و عزیزان
فاطمه خانم واقعا از همفکری شما بی نهایت سپاسگذارم
دقیقا با شما موافقم خانواده خانومم اونو تحریک کردن که به دادگاه بره و منو هم به اونجا بکشه و اصلا از دخالت های بعدی دست برنداشتن و نمیدارن و خانومم فکر میکنه که تکیه به اون ها میتونه ادامه بده یا هر چیز دیگه تا جایی که به من رکیک ترین توهین ها رو میکنه و به مجرد اینکه از خونه پدرش میاد بیرون و یه جایی مثل دادگاه باهاش صحبت میکنم کمی اروم میشه ولی دخالت اطرافیان....
امیدوارم که همونجور که شما هم فرمودید یه مدت که بگذره و ببینه که اطرافیان به دردش نمیخورن سر عقل بیاد و چشمش رو باز کنه
من نمیخوام برگرده اگه فقط برگشتنه که میخواد بیاد چیکار؟ من میخوام برگرده +زندگی کنه و +بفهمه زندگی مشکله + باید به هم تکیه کرد نه به دنبال رویا بود
سپاسگذار از تمام عزیزان که نظرات خوبشون کمک بزرگی کرد
بازم منتظر نظرات و انتقادات همه عزیزان هستم
امیر