آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 44.204.34.64

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  66.249.66.38
  66.249.66.162
  66.249.66.161
  66.249.66.160
  54.89.24.147
  54.226.226.30
  54.210.83.20
  54.173.43.215
  54.167.52.238
  54.166.170.195
  54.163.221.133
  54.152.77.92
  54.152.5.73
  52.91.255.225
  52.90.40.84
  52.167.144.166
  45.56.97.163
  45.231.90.73
  44.204.34.64
  44.202.90.91
  44.201.24.171
  44.200.210.43
  44.193.80.126
  44.192.53.34
  40.77.167.4
  40.77.167.26
  40.77.167.254
  40.77.167.18
  35.175.212.5
  35.171.159.141
  34.238.138.162
  34.205.246.61
  34.204.196.206
  3.92.96.247
  3.90.205.166
  3.89.56.228
  3.88.60.5
  3.84.7.255
  3.81.221.121
  3.238.142.134
  3.237.186.170
  3.235.139.122
  27.75.159.233
  207.46.13.54
  207.46.13.168
  185.191.171.15
  18.232.88.17
  18.232.188.122
  18.212.87.137
  18.209.209.28

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  راهنمایی

طاهره

سال تولد 1365 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل مطلقه ///عنوان متن راهنمایی

  


با سلام
خانمی هستم 27 ساله، تو زندگی سابقم خیلی سختی کشیدم،همسر سابقم فرد بی مسئولیتی بود،کار میکردم و تمام هزینه های زندگی بر عهده ام بود ، به اصرار خانواده به طلاق توافقی راضی شدم،مدتی بعد از طلاقم مدیریت شرکتی که در آنجا مشغول به کار بودم بهم ابراز علاقه کرد ، با شناختی که تو این چند سال ازش داشتم پیشنهادش رو قبول کردم و خیلی رابطه مان خوب بود،از هیچ محبتی برایم دریغ نمیکرد،هر کاری از دستش برمیومد برای خوشحال شدنم انجام میداد و من احترام خیلی زیادی براش قائلم و خیلی دوستش دارم و بهش وابسته شدم ،همونی که میخواستم بود،اینقدر دوستش دارم که بدون اجازه اش جایی نمی رفتم،اونطوری که اون دوست داشت بودم،واقعا از آشناییم باهاش راضی بودم، الان 3 سال است که از آشناییمان میگذرد و قرار بود که ازدواج کنیم ، تا اینکه...از زمانی که طلاق گرفتم چشم پسرخالم دنبالم بود،با اس ام اس یا سر راهم آمدن مزاحمم میشد،ولی من همش بهش فحش میدادم،از ترس آبروم به خواهرش گفتم و در جریان گذاشتمش،اون هم نظرش این بود که به غیر فحش چیز دیگه ای نگو،تا روزی که قرار شد بشینیم و در مورد ازدواجمون برنامه بچینیم که در این حین اس ام اس خیلی بدی از جانب پسرخالم اومد و عشقم اونو خوند و همه چیز بهم ریخت ،براش توضیح دادم،خانواده ام با خوانواده خالم درگیر شدن،بهش زنگ زدم ولی گفت همه چیز تموم شده،میدونم دوستم داره و دلش برام خیلی تنگ شده ولی اعتقاد مذهبی خیلی بالایی داره،میگه تو باهاش رابطه داشتی،ولی خدای من میدونه همه میدونن که اینطوری نبوده،دیگه باهام حرف نمیزنه و تو شرکت باهام بدرفتاری میکنه،دارم از دوریش میمیرم،بهم بگید چیکار کنم،واقعا دارم ذره ذره آب میشم

 

نویسنده:طاهره، ارسال شده در شنبه 22 تير 1392 ساعت 02:11 بعد از ظهر، 7734 بار مشاهده شده، 13 نظر، PDF،



miladboukani در 10 سال و 8 ماه و 21 روز و 6 ساعت و 17 دقیقه پیش گفته

چرا نمیری بهش بگی اگه من با پسر خاله ام بودم چرا میخوام با تو ازدواج کنم؟مگه همچنین چیزی میشه؟اخه بگو ازدواج همینجوریه؟بهش بگو اگه دوستت نداشتم که باهات ازدواج نمیکردم که

زینب در 10 سال و 8 ماه و 20 روز و 22 ساعت و 10 دقیقه پیش گفته

نمی شه یه جوری بهش ثابت کرد؟

مثلا به خانواده خاله ات بگی بیان اعتراف کنن . نمیشه که الکی زندگی یکیو بهم بریزن بعدم برن دنبال کارشون؟

یا خود پسر خاله ات و یه جوری وادار کنی؟



عزیز من از این اتفاقای یهویی و عجیب غریب زیاد تو زندگی ادم ها میوفته به خدا توکل کن اون جای حق نشسته.

به نظرم خودت به اون اقا التماس نکن یا بهش رو ننداز سعی کن کار ها رو بسپری دست بزرگترا تا جایگاه خودت به عنوان یه زن زیر سوال نره.



ایشالا که همه چی درست می شه عزیز دلم

مرجانه در 10 سال و 8 ماه و 20 روز و 14 ساعت و 7 دقیقه پیش گفته

یک جای این جریان می لنگه! آخه ارتباط 3 ساله اون هم با علاقه اینقدر اعتماد رو دیگه به وجود میاره که آدم با یک اسمس نخواد بهم بزنه همه چیو! اگه همه چی دقیقا همین بوده که گفتید، بنظرم ایشون اونطوری که شما تصور می کردید مصمم نبوده و قصدش هم قطعی نبوده، ارتباطی که به مرحله ازدواج میرسه، باید اینقد محکم باشه که با زلزله 8 ریشتری هم تکون نخوره!! بهتره که باهاش منطقی صحبت کنی و همه چیو صادقانه شرح بدی و در نهایت تصمیم رو برای اون بذاری و ابدا ابدا بهش اصرار نکنی، چون کسی که مصمم نباشه به هر بهانه ای پا پس میکشه و تنهات میذاره.

nina در 10 سال و 8 ماه و 20 روز و 13 ساعت و 41 دقیقه پیش گفته

سلام

به نظر من بشین و باهاش کامل صحبت کن بگو حاضری هر کاری بکنی تا اثبات کنی قضیه اونجور که اون فکر میکنه نیست حتی حاضری براش پرینت مکالماتتو در بیاری تا ببینه تو با اون رابطه ای نداری و اون همیشه برات مزاحمت ایجاد کرده.بگو اگه واقعا دوست داره و انتخابت کرده بهتره بجنگه نه که زود میدان خالی کنه حداقل بخاطر خودش که بعدا که همه چی ثابت شد که سوئ تفاهم بوده یه عمر حسرت نخوره

آرزو در 10 سال و 8 ماه و 20 روز و 12 ساعت و 27 دقیقه پیش گفته

با سلام به نظر من باید ب خانواده خاله ات خواهرش همه اش بگی بهش بگن که پسر خاله ات مریضه چون آدم مریض این کار رو میکنه بهش ثابت کن که هیچ ارتباطی باهاش نداری به هر طریقی که شده ثابت کن مطمئنم نتیجه میگیری موفق باشی.

amitish در 10 سال و 8 ماه و 19 روز و 15 ساعت و 38 دقیقه پیش گفته

سلام دوست عزیز بیشتر فکر کن.ادمی که  سه سال باهاش در ارتباط بودی و اون همه بهت اعتماد داشت با یه اس ام اس دگرگون شد.شما یه بار تلخی روزگار و چشیدی.شاید این جریان یه نشونه بود برای اینکه طرفتو بیشتر بشناسی.

گیریم بهش ثابت کردی و باهاش ازدواج هم کردی ولی اون اعتماد سر جاش هست؟؟؟یا سر هر مسئله کوچیکی که تو هر زندگی ای پیش میاد .باید بری شاهد جمع کنی.تو هر کار خدا یه خیری ای هست.بی گناهیتو ثابت کن.اما درباره ایشون بیشتر فکر کن .

موفق باشی

هر کی در 10 سال و 8 ماه و 18 روز و 19 ساعت و 31 دقیقه پیش گفته

به نظر من منتظر بهونه بوده

donya در 10 سال و 8 ماه و 17 روز و 9 ساعت و 39 دقیقه پیش گفته

سلام طاهره

از موقعیکه طلاق گرفتی بمدت سه سال که با این آقا بودی مزاحم داشتی

خیلی بهتر میشد همونطور که هرجا میرفتی با اجازه اش بوده و بهش خبر میدادی

همونطور که ب خواهرت گفتی در مورد مزاحمت هم به خودش اطلاع میدادی

با توجه ب شناختی که ازش داشتی و میدونستی چجوریه و چه اعتقاداتی داره

اما نگفتنت دلیل بر گناهکار بودن و مقصر بودنت نیست چون خودت بهش اعتماد داشتی

و قبولش داشتی فکر میکردی متقابله و اونم بهت حس اعتماد داره

من خوب میدونم چه حالی داری وقتیکه از طرف کسیکه فکر میکنیم قبولمون داشته

تهمت و بی اعتمادی ببینیم اما هیچی اینطوری نمی مونه

خدا حواسش به بنده هاش هست دست انسان خائن رو میکنه ب درد داد مظلوم میرسه

وقتی تو واسه عشقت طوری رفتار کردی که ازت راضی باشه ولی اون با همچین مسئله ای

بدون فکر و آنی قضاوت میکنه و تصمیم میگیره اینجا باید به حکمت خدا پی ببری

چرا؟ چون وقتی  بخاطر عشق زیاد چشم عقلمون بسته میشه خدا که هوامونو داره

اتفاقی پیش میاره که ما دید عقلمون رو بازتر کنیم تا با چشم عقل تصمیم بگیریم نه با چشم دل

شاید با خودت بگی این فقط یه اتفاق بوده که میتونست پیش نیاد چون پسرخاله ات باعث و بانیش بود ولی از هر اتفاق کوچیک میشه یه درس بزرگ گرفت درسی که حتی تصمیمون رو عوض کنه شناختمون نسبت به طرف مقابلمون بیشتر کنه

donya در 10 سال و 8 ماه و 17 روز و 9 ساعت و 21 دقیقه پیش گفته

طاهره جان من اینطور فکر میکنم تو فعلا هدفت اینه که به این آقا برسی

از حرفایی که زدی وابستگی که گفتی دوری و سختی و کم طاقتی و ...

ببین عزیزم اینکه بخاطر این جریان ناراحت باشی طبیعی هست ولی اینکه همش بخوای

اونو بدست بیاری و با اون بمونی منطقی نیس

تو با این اتفاقی که پیش اومده میتونی به خیلی چیزا پی ببری

اینکه پایه و اساس زندگی اعتماده بدون اعتماد زندگی هیچ استحکامی نداره

به خودت و اون فکر کن چون هر ادمی خودشو بهتر از دیگران میشناسه

بگو من که کار خلافی نکردم ولی این مرد منو متهم کرد به رفتاری که از من سر نزد

بگو اگر همیشه این مرد نظرش در موردم این باشه که بهش دروغ گفتم و با یک پیام نتیجه گیری کنه که با پسرخالم ارتباط داشتم , به زندگی با این مرد نمیشه خوشبین بود

تو از مرد زندگیت فقط عشق نمیخوای محبت نمیخوای مسلما اعتماد و اطمینان هم میخوای

ولی اگه این آقا سر این موضوع همه چی رو تموم کرده باشه و دیگه حاضر نباشه پیگیری کنه

که ماجرا از چه قرار بوده باید قبول کنی که چقدر خوب شد که همه چی تموم شد و با این اتفاق خودشو نشون داد

مسلما بخاطر حس احترام و دوست داشتنی که واسه هم داشتین باید انقدر این موضوع مهم باشه که خودش بره دنبالش سردریاره نه اینکه بی حساب و کتاب بزنه زیر همه چیو

تو رو ب یک چشم دیگه ببینه

اگر ب هیچ صراطی مستقیم نیس و حاضر نیس بدونه قضیه چی بوده بیخیالش شو

خودتو درگیر کسی که فقط ظاهر رو میبینه نکن

mistad در 10 سال و 8 ماه و 15 روز و 10 ساعت و 44 دقیقه پیش گفته

سلام خواهر خوبم، امیدوارم که خوب باشی و مشکلت هر چه سریعتر حل بشه. به نظر من اینکه میگی دوستت داره و میدونی که دلش واست تنگ شده یعنی هنوز راهی هست بتونی راضیش کنی. اینم که اینقد از این اتفاق دلخور شده حتما از این عشق و علاقش به تو هست. از اول باید همه چی رو بهش میگفتی، حالا باید یه کاری کنی که حرفتو قبول کنه ، به نظرم اگه اس ام اس های مکرر بدی بتونی تاثیر بذاری. یا به دختر خالت که از همه چی خبر داشت بگی بیادو براش همه چی رو توضیح بده. کاری کن که بتونی دوباره به دستش بیاری. به خدا توکل کن . خدا جای حق نشسته و بنده هاشو تنها نمیذاره. حتی میتونی از اخلاق مذهبیش هم استفاده کنی، بهش بگو که یه آدم با ایمان نباید با یه اس ام اس به کسی تهمت بزنه.  موفق باشی.

aboalfazl در 10 سال و 8 ماه و 14 روز و 11 ساعت و 58 دقیقه پیش گفته

من كاملا با مرجان خانوم موافقم يكي از پايه هاي زندگي خوب اعتماد كه تعجب ميكنم چرا تو اين سه سال نسبت به شما اعتماد پيدا نكرده.  شايد ترسي كه از خراب شدن زندگيتون داشتين عامل اين بوده كه شما مزاحمت هاي پسر خالتون  به عشقتون خبرنديد.به نظر من با عشقتون كاملامنطقي حرف بزنيدكل جريان واسش تعريف كنيدشما گفتين خواهر پسر خالتون جريان ميدونه ميتونين از ايشون به عنوان شاهد استفاده كنين

ترانه در 10 سال و 6 ماه و 18 روز و 11 ساعت و 41 دقیقه پیش گفته

من یه بار طلاق گرفتم بعدطلاقم تودانشگاه بایه پسری دوس شدم  پسره واقعا مذهبی بود مامدت سه ماه باهم دوست شدیم بعدسه ماه باهم ازدواج کردیم یک مزاحم تلفنی داشتم وقتی بهش گفتم فقط سیم کارتمو عوض کرد اصلا بهم شک نداره وهمیشه میگه بهت اعتماد دارم الان درست سه ماهه نامزد کردیم  وواسه منم بدترازایناسوئ تفاهم بوجوداومده ولی مثل عاقل وبالغ باهام حرف زده ودلیلشوازم پرسیده چون واقعادوستم داره طاهره جون اگه اون واقعادوستت داشت هیچ وقت دنبال بهونه نمی گشت تابایه اس اماس مسخره قیدهمه چی روبزنه غرورتو حفظ کن به قول شکسبر اونیکه دوستت داره برمی گرده اگه برنگشت همون بهتر که بره

dokhtare mashreghii در 10 سال و 6 ماه و 17 روز و 2 ساعت و 9 دقیقه پیش گفته

ســـــــــــــلام طاهره جان 

به نظرمن حرفهای {دنیا} صحیح هست ...شکاکی یا بدبینی اختلالی هست که در بعضی افراد جامعه وجود دارد وتقریبا هم میشه گفت غیر قابل درمان هست . هیچ کس با فرد بدبین نمیتونه زندگی کنه ..من نمی خوام بگم که این آقایی که شما بهش علاقه دارید بدبین وشکاک هست ولی نشانه هاش در این آقا هست ...وقتی که این آقا از علاقه ی خودش نسبت به شما اطلاع دارد و می بیند که شما برای راضی نگه داشتن او همه کار می کنید وبا وجودی که شما همه چیز را برایش توضیح دادید باز هم حاضر به قبول کردن نیست پس بدونید شکاک یا بد دل هست و چه بسا با ازدواج کردن شما با او ممکنه سر هر چیز کوچکی به شما شک کند و زندگی شما رو سخت کند ..دوران نامزدی دورانی هست که باید طرف مقابل خود رو بشناسید و همه ی جوانب امر برای ازدواج رو بسنجید که مثل ازدواج اول شما به شکست منجر نشود...امیدوارم مشکلتون حل شه موفق باشی 

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي