آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 18.232.169.110

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  95.108.213.224
  66.249.66.162
  66.249.66.161
  66.249.66.160
  54.227.104.229
  54.226.126.38
  54.205.238.173
  54.197.64.207
  54.163.221.133
  54.163.14.144
  54.152.5.73
  52.91.0.68
  52.90.40.84
  52.207.218.95
  52.167.144.205
  52.167.144.184
  52.167.144.166
  47.128.44.91
  47.128.17.251
  44.222.212.138
  44.204.34.64
  44.201.24.171
  44.200.23.133
  44.193.80.126
  44.192.132.66
  40.77.167.4
  35.173.233.176
  35.171.159.141
  34.238.143.70
  34.238.138.162
  34.230.68.214
  34.230.35.103
  34.227.112.145
  34.204.52.16
  34.204.196.206
  34.201.16.34
  3.88.16.192
  3.87.209.162
  3.81.30.41
  3.81.222.152
  3.238.233.189
  3.238.195.81
  3.238.161.165
  3.237.46.120
  3.235.249.219
  3.230.76.153
  3.215.183.194
  207.46.13.153
  207.46.13.126
  18.233.223.189
  18.232.88.17
  18.232.169.110
  178.45.63.177
  151.234.194.194
  123.13.58.59
  115.74.152.98
  107.21.176.63

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  دارم دیونه مبشم

`مهدی

سال تولد 1366 /// جنسیت مذکر /// عنوان متن دارم دیونه مبشم

  


سلام
از تمامی دوستان به ویژه خانم ها میخوام کمکم کنند
دو ساله با خانومی عقد کردم که از بچگی بدون پدر بزرگ شده اول ازدواجمون خوب بود تا بعد از مراسم جشن که حرفو حدیث پیش اومد و دلخوری ها شروع شد بعد از مدتی اروم بود تا یه شب که خونه خانمم خواب بودام ( هفته ای یک بار اونجا می موندم ) داداش کوچیکتر همسرم هفده ساله وارد اتاق خواب شد و شروع به کتک کاری کرد البته من دست روش بلند نکردم خوب همون شب رفتم پیش اقاجونش گغت زنگ بزن پلیس من هم زنگ زدام که همسرم به شدت نارحت شد که چرا مگه چیکار کرده و بعد اقاجونش اومد اونجا و گفت همه چیو بعد از عروسی جبران کن و دیگه نیا و برو - همین روال ادامه داشت تا بیا اشتی کن ها شروع شد و گفتند از روی غیرت و تعصب دادشش اینکارو کرده حالا برای چی غیرتی شد نمیدون و کسیم بهم نگقت ولی من حاضر نشدم اشتی کنم و تو این مدت مادر خانمم به شدت در اکثر موارد با من بد رفتاری کرد و گفت تو خانمتو نمیخوای خلاصه رفتیم برا اشتی که اونجا این دفعه خود اقاجونش شروع کرد به داد و فریاد که چرا خانمم و مادر خانمم زنگ زده اند بیا برا اشتی و دایی ها هم شروع به داد و فریاد کردند و خانمم گفت تو چسبیدی به خانواده ات و تمام حرفای اقاجونشو برای من گفت و تکرار کرد و بعد از یه مدت با یه واسته اشتی کردیم
حالا از اون روز به بعد خانمم دنبال بهانه میگرد سر کوچیک ترین مسئله میگه تو برا من ارزش قائل نیستی ولی من براش همه کاری کردم هدیه گرفته ام مسافرت کوتاه رفتیم دو سه روز خوبه و درباره شروع میکنه براش شده یه عادت و با اینکارش منو بر میگردونه به گذشته و من هم اعصاب جفتمو نه میرزم به هم نمیدونم واقعا همدیگه رو میخوایم یا نه اون میگه اره نمیدونم واست همه کاری کردم ولی واقعا نمیدونم چه کارای کرده لطفا تو رو خدا بگید چطوری اونو اروم کنم که دست از این رفتارش برداره دقیقا هرچی مامانش و فامیلش بگند همونه راسته واقعا دیگه تحمل این رفتار و حرکاتشو ندارم هیچوقتم بابات کاراش عذر خواهی نمیکنه
باهاش بمونم یا نه من از خانم ها کمک میخوام که یه خانم چه طوری مال خودم بشه
چه طوری با این رفتارو محبت کنم
چطوری سرد بودن رو تموم کنم
تا حالا هزار بار حرف زدیم نه من گوش کردم نه اون
مشاوره هم رفتیم ولی فایده نداشته
میخوام یه کاری کنم که منم ببینه و مال خودم باشه و حق هم ببینه و نمیدون چه طوری رفتار بقیه رو فراموش کنم شده خوره ذهنم
شرمنده اگه سرتون درد اومد

 

نویسنده:`مهدی، ارسال شده در يكشنبه 30 تير 1392 ساعت 01:03 بعد از ظهر، 7149 بار مشاهده شده، 11 نظر، PDF،



hasti در 10 سال و 8 ماه و 13 روز و 7 ساعت و 3 دقیقه پیش گفته

سلام.

وقتی که دوران عقد طولانی میشه از اینطور مشکلات زیاد پیش میاد. بهترین راه اینه که زودتر عروسی کنید و مستقل شید. اون موقع دیگه کسی هم دوروبرتون نیست که توو زندگیتون دخالت کنه. اما تا وقتی عروسی نکردی همین آشو همین کاسه ست. البته کار شما که به پلیس زنگیدی خیلی هم درست نبوده. سعی کن بهش محبت کنی و اصلا جلوی روش از خانوادش بد نگی. 

نکته:یک بحث دیگه هم اینجا مطرحه و اون اینه که کلا منش و رفتار این دختر و خانوادش در چه حدیه. کار برادر خانومت  و دفاع مادر خانومت از اون نشونه های خوبی نیستن. 

. آیا بقیه اعضا هم همینطوری هستند؟ یا از لحاظ فرهنگی خانواده ها به هم میخورن.؟

setarehhh در 10 سال و 8 ماه و 13 روز و 6 ساعت و 1 دقیقه پیش گفته

 با سلام

آقا مهدی ، بیشتر اختلافات خانوادگی ، ریشه در این مساله داره که زن به خواسته اصلی خود نمیرسه و خودش رو در تصاحب دل همسر و جلب توجه و عشق او محروم و ناتوان میبینه ، اما ناراحتی و ناتوانی خودش رو ابراز نمیکنه ، بلکه بطور ناخودآگاه ناسازگاری و رفتارهای اعتراض آمیز رو در پیش میگیره.زن بخاطر سرشار بودن از عواطف میتونه بیشترین فداکاری و ایثار رو برای همسرش انجام بده اما اینها زمانی هست که زن از نظر عاطفی ارضا شده باشه و احساسات و عواطف خودش رو تباه شده نبینه ، یعنی علاقه و توجه همسر و برخورداری از عواطف و مهربانی او ، قدرتی رو در زن به وجود می آره که با سختی ها بسازه و حتی از این کار لذت ببره ! اما اگر احساس کنه احساسات او نادیده گرفته شده از توانایی او کم میشه و ناسازگاری شروع خواهد شد.

نیاز های اصلی عاطفی زن اینها هستند : محبت ، احترام ، توجه و تحسین و درک . بنابراین نگذار روزی بدون توجه به همسرت سپری بشه ، توجه تو به او احساس زندگی میده . از او تقدیر و تحسین کن ، بگو از چه چیز او خوشت میاد و بخاطر چه چیز او احساس غرور میکنی ، به او احترام بگذار بخصوص در مقابل خانواده و اقوام او هرگز کاری نکن که احساس بدی داشته باشه حتی به شوخی ، و به اون این اعتماد رو بده که درکش میکنی ، با گفتارت و با رفتارت . مطمئن باش در صورت ارضای این نیاز های زن و احساس خوشبختی از طرف او ، خوشبختی تو نیز دوصدچندان خواهد شد ، انشالله . اگر از صمیم قلب دوستش داری ناراحتی های گذشته رو فراموش کن و قدم اول رو برای صمیمیت تو بردار . منتظر نمون که او قدم اول رو برداره شاید دیر بشه و قلبهاتون از هم دور بشه. با آرزوی خوشبختی برای شما و همسرت ،موفق باشید

مرجانه در 10 سال و 8 ماه و 12 روز و 14 ساعت و 31 دقیقه پیش گفته

دوره عقد دوره حساسی محسوب میشه مخصوصا از نظر خانواده دختر که احساس ی جور سر در گمی رو دارن و این باعث ایجاد ی سری مشکلات و حرف و حدیث ها میشه، شما نباید یک جریان خانوادگی رو به پلیس می کشوندی، بهتر بود که می ذاشتی توی محیط خانواده حل بشه، حالا که این شرایط پیش اومده و از طرفی هم اینطور که معلومه خانواده منطقی نداره خانوم تون واسه همین بهتره که زمانی را برای مراسم عروسی تعیین کنی و و با خانمت هم حرف بزنی و بهش بگی که این شرایط منه و این من هستم که همسرت هستم، فردا که بریم زیر یک سقف من و تو ایم که با همیم و قراره مایه آرامش و آسایش هم باشیم، بهش فرصت حرف زدن بده و بذار حرف دلشو بزنه، خانوم ها اینطورین اگه بهشون فرصت درددل بدین خیلی از مشکلات حل میشه بعد هم با هم قرار بذارید که تا الان هر چی از هم ناسازگاری دیدیم  یا از خانواده ها بدی دیدیم دیگه تموم، از این به بعد در موردش حرف نمی زنیم و دیگه به روی هم نمیاریم، از اون به بعد هم تلاش کن که دیگه کدورت اینطوری بین تون پیش نیاد، در ضمن با خانواده همسرت خیلی با احترام برخورد کن و البته اینظور که گفتی بهتره که محترمانه و رسمی باشه ارتباط تون.

nina در 10 سال و 8 ماه و 12 روز و 12 ساعت و 41 دقیقه پیش گفته

سلام اقای مهدی

تو این زمونه در مملکت ما دوران نامزدی بدترین و پرتشنج ترین دوران زندگی هست.به دلیل فشارهای اقتصادی و فرهنگی. خالت زیاد خانواده ها در زندگی دو طرف و....

من تو دوستام و آشناهام چه دختر چه پسر که تازگیا ازدواج کردن و رتن خونشون کسی رو ندیدم که خوشی از این دوران دیده باشه.اختافها و دعواهای خیلی بدو نابود کننده ای داشتن حتی بعضیا طلاق گرفتن اما کسانی که مقاومت کردن و زود رفتن خونه خودشون کلا زندگیشون عوض شده و کسانی که جدا شدن ناراحتن و دائما با حسرت میگن زود میدان خالی کردن.

بهتره هر چه زودتر مستقل شید حتی اگه امکانشو ندارید جشن آنچنانی بگیرید با نامزدت حرف بزن و بگو نمیخای از دستش بدی و دوسش داری و نمیخای زندگیتون از هم بپاشه و سعی کن قانعش کنی ساده شروع کردن و نجات زندگیتون بهتر از طلاق و حسرتهای بعدیشه.

خانواده دخترم درک کن.درسته رفتارشون خیلی بد بوده و نباید این کارو میکردن اما ببین آیا اوایلم اینطوری بودن؟اونا اینقدر الان تحت فشار حرفها و کنایه های اطرافیانن که چرا دخترت نمیره خونش و دامادت ...است و.... که همه شون تحملشون طاق شده.بهشون کمی حق بده و کمی هم که حق دادنی نیست بخاطر خودت ببخششون.

به نامزدتم بگو تحت تاثیر حرفای دیگران مخصوصا مادر و پدرش نباشه و صبر کنه تا هر چه زودتر برید سر خونه زندگیتون و سعی کن زود زود زود حتی شده تا یه هفته و بدون گرفتن جشن برید خونه خودتون

موفق باشی

nina در 10 سال و 8 ماه و 12 روز و 12 ساعت و 38 دقیقه پیش گفته

درضمن نامزدت راست میگه برات بزرگترین کارو کرده.تحمل اون همه حرف و حدیث و کنایه دیگران و فشار خانواده و دور بودن از نامزد و سهمیه بندی زمانهای با هم بودن و..... برای یه دختر فشار دیوانه کننده ای هست که اون بخاطر تو داره تحمل میکنهومطمئنم بدترین حرفا و کنایه ها رو بخاطرت میشنوه.پس درکش کن

مهدی در 10 سال و 8 ماه و 12 روز و 4 ساعت و 38 دقیقه پیش گفته

 از همه دوستان ممنونم راه حل های خوبی ارائه شد واقعا ارومتر شدم

بازم اگه نظری هست بگین

دوستانی هم که اسمشون تو نظر سنجی هستم لطفا اگه نظری دارند بدند

setarehhh در 10 سال و 8 ماه و 10 روز و 10 ساعت و 39 دقیقه پیش گفته

آقا مهدی چی شد ، چه کار کردید ؟

الان همسرت کمی آروم تر شده ؟

چه تصمیمی گرفتی ؟

دیدگاه در 10 سال و 8 ماه و 9 روز و 23 ساعت و 12 دقیقه پیش گفته

باسلام و احترام؛

دوست من، ای‌کاش بجای توضیح این‌همه جزئیات کمی به کلیات می‌پرداختید، بعنوان مثال عرض می‌کردید نامزدتان چند ساله است؟ آیا خانواده‌ها راضی به ازدواج شما هستند؟ آیا طی 2سال گذشته مشکلاتِ دیگری بین شما بوده است یا خیر و.. .

علاوه بر مشکلاتِ طولانی بودن دوران عقد و حساسیتِ خانواده‌ها در این دوران، حدس می‌زنم نامزدِ شما دارای اختلال خلقیِ زودرنجی‌ و حساسیت بیش از حد می‌باشد. لذا رفتاری که با این نوع افراد صورت می‌گیرد کمی متفاوت است. مطالبی در مورد چگونگی رفتار با افراد زودرنج در سطح اینترنت وجود دارد که پیشنهاد می‌کنم، مطالعه بفرمایید. [البته از منابع معتبر مطالعه بفرمایید.]

دوست من، تنها وسیله شما برای رسیدن به اهدافتان، واکنش مؤثر در برابر بحران‌های غیرقابل اجتناب زندگی روزمره است. کلید داشتن عملکردی بهینه در لحظات این‌چنینیِ زندگی‌تان، بی‌تردید در دست خودِ شماست، بدین معنا که بجای مشکلات، مصمانه بر راه‌حلها تمرکز نمایید. هرچه بیشتر به راه‌حلهای احتمالی بیندیشید، بدیهی‌ست راه‌حلهای بیشتر به ذهن‌تان خطور می‌کند. اگر بیش از مشکلات به راه‌حلها بیندیشید، مثبت‌تر، متمرکزتر و خلاق‌تر خواهید شد. هرچه بیشتر در رابطه با اقدامات خاصی که می‌توانید به عمل آورید اندیشه کنید، بیشتر تحت کنترل خواهید بود. وظیفۀ جنابعالی در اینطور موقعیت‌ها، بی شک عملکرد مؤثر و در پیش گرفتن حرکتی صعودی‌ست. « گمان نمی‌کنم که برای دستیابی به موفقیت [موفقیت می‌تواند در شغل، زندگی، رویارویی با چالش و..، باشد]، خصیصه‌ای ضروری‌تر از پشتکار و استقامت وجود داشته باشد. این پشتکار است که می‌تواند حتی بر طبیعت فائق آید. جان، دی‌راکفلر ». دوست من، اولین پله‌ی کنترل و رویارویی با چالش‌ها، خونسردی‌ست « هرکه بخواهید بر عوامل تأثیر گذار بیرونی غلبه کند، باید نخست بر هیجانات درونی خود مسلط شود . بنیامین دیزریلی » . برقرار باشید

مهدی در 10 سال و 8 ماه و 9 روز و 14 ساعت و 6 دقیقه پیش گفته

ای شکر خدا ارومتر شدیم  به هم قول دایم شاد باشیم و فکر گذشته رو  نکنیم و اونم تلاش  کنه من به گذشته فکر نکنم 

  هنوز  سر بعضی مسائل روزمره ایراد الکی میگیره و انگار نمیخواد باور کنه من شوهرش

تو فکر عروسی رفتیم دعا کنید شرایطش جور بشه

مهدی در 10 سال و 8 ماه و 7 روز و 13 ساعت و 4 دقیقه پیش گفته

من نامزدم 21 است با ازدواجمون موافق بوداند البته ابتدای کار سر مهریه موافق نبوداند ولی بعد از صیغه  مشکلی نبوده ومشکل خاصی نداشتیم ولی  خبر و خبر چینی بین دو طرف بود که اونو حلش کردم ( یک رابط بین دو خانواده وجود داشت )  و حدس شما درست بود نامزدم زود رنج است 

اه که بسیار  عالی بود ممنونم    و همچنین از راهنمایی دوستان

مهدی در 10 سال و 8 ماه و 7 روز و 12 ساعت و 57 دقیقه پیش گفته

از راهنمایی های  دیدگاه  و دوستان که بسیار عالی بود ممنونم

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي