`مهدی
سال تولد 1366
///
جنسیت مذکر
///
عنوان متن دارم دیونه مبشم
سلام
از تمامی دوستان به ویژه خانم ها میخوام کمکم کنند
دو ساله با خانومی عقد کردم که از بچگی بدون پدر بزرگ شده اول ازدواجمون خوب بود تا بعد از مراسم جشن که حرفو حدیث پیش اومد و دلخوری ها شروع شد بعد از مدتی اروم بود تا یه شب که خونه خانمم خواب بودام ( هفته ای یک بار اونجا می موندم ) داداش کوچیکتر همسرم هفده ساله وارد اتاق خواب شد و شروع به کتک کاری کرد البته من دست روش بلند نکردم خوب همون شب رفتم پیش اقاجونش گغت زنگ بزن پلیس من هم زنگ زدام که همسرم به شدت نارحت شد که چرا مگه چیکار کرده و بعد اقاجونش اومد اونجا و گفت همه چیو بعد از عروسی جبران کن و دیگه نیا و برو - همین روال ادامه داشت تا بیا اشتی کن ها شروع شد و گفتند از روی غیرت و تعصب دادشش اینکارو کرده حالا برای چی غیرتی شد نمیدون و کسیم بهم نگقت ولی من حاضر نشدم اشتی کنم و تو این مدت مادر خانمم به شدت در اکثر موارد با من بد رفتاری کرد و گفت تو خانمتو نمیخوای خلاصه رفتیم برا اشتی که اونجا این دفعه خود اقاجونش شروع کرد به داد و فریاد که چرا خانمم و مادر خانمم زنگ زده اند بیا برا اشتی و دایی ها هم شروع به داد و فریاد کردند و خانمم گفت تو چسبیدی به خانواده ات و تمام حرفای اقاجونشو برای من گفت و تکرار کرد و بعد از یه مدت با یه واسته اشتی کردیم
حالا از اون روز به بعد خانمم دنبال بهانه میگرد سر کوچیک ترین مسئله میگه تو برا من ارزش قائل نیستی ولی من براش همه کاری کردم هدیه گرفته ام مسافرت کوتاه رفتیم دو سه روز خوبه و درباره شروع میکنه براش شده یه عادت و با اینکارش منو بر میگردونه به گذشته و من هم اعصاب جفتمو نه میرزم به هم نمیدونم واقعا همدیگه رو میخوایم یا نه اون میگه اره نمیدونم واست همه کاری کردم ولی واقعا نمیدونم چه کارای کرده لطفا تو رو خدا بگید چطوری اونو اروم کنم که دست از این رفتارش برداره دقیقا هرچی مامانش و فامیلش بگند همونه راسته واقعا دیگه تحمل این رفتار و حرکاتشو ندارم هیچوقتم بابات کاراش عذر خواهی نمیکنه
باهاش بمونم یا نه من از خانم ها کمک میخوام که یه خانم چه طوری مال خودم بشه
چه طوری با این رفتارو محبت کنم
چطوری سرد بودن رو تموم کنم
تا حالا هزار بار حرف زدیم نه من گوش کردم نه اون
مشاوره هم رفتیم ولی فایده نداشته
میخوام یه کاری کنم که منم ببینه و مال خودم باشه و حق هم ببینه و نمیدون چه طوری رفتار بقیه رو فراموش کنم شده خوره ذهنم
شرمنده اگه سرتون درد اومد
نویسنده:`مهدی،
ارسال شده در يكشنبه 30 تير 1392 ساعت 01:03 بعد از ظهر،
7149 بار مشاهده شده،
11 نظر،
PDF،
hasti
در
10 سال و 8 ماه و 13 روز و 7 ساعت و 3 دقیقه پیش گفته
سلام.
وقتی که دوران عقد طولانی میشه از اینطور مشکلات زیاد پیش میاد. بهترین راه اینه که زودتر عروسی کنید و مستقل شید. اون موقع دیگه کسی هم دوروبرتون نیست که توو زندگیتون دخالت کنه. اما تا وقتی عروسی نکردی همین آشو همین کاسه ست. البته کار شما که به پلیس زنگیدی خیلی هم درست نبوده. سعی کن بهش محبت کنی و اصلا جلوی روش از خانوادش بد نگی.
نکته:یک بحث دیگه هم اینجا مطرحه و اون اینه که کلا منش و رفتار این دختر و خانوادش در چه حدیه. کار برادر خانومت و دفاع مادر خانومت از اون نشونه های خوبی نیستن.
. آیا بقیه اعضا هم همینطوری هستند؟ یا از لحاظ فرهنگی خانواده ها به هم میخورن.؟
setarehhh
در
10 سال و 8 ماه و 13 روز و 6 ساعت و 1 دقیقه پیش گفته
با سلام
آقا مهدی ، بیشتر اختلافات خانوادگی ، ریشه در این مساله داره که زن به خواسته اصلی خود نمیرسه و خودش رو در تصاحب دل همسر و جلب توجه و عشق او محروم و ناتوان میبینه ، اما ناراحتی و ناتوانی خودش رو ابراز نمیکنه ، بلکه بطور ناخودآگاه ناسازگاری و رفتارهای اعتراض آمیز رو در پیش میگیره.زن بخاطر سرشار بودن از عواطف میتونه بیشترین فداکاری و ایثار رو برای همسرش انجام بده اما اینها زمانی هست که زن از نظر عاطفی ارضا شده باشه و احساسات و عواطف خودش رو تباه شده نبینه ، یعنی علاقه و توجه همسر و برخورداری از عواطف و مهربانی او ، قدرتی رو در زن به وجود می آره که با سختی ها بسازه و حتی از این کار لذت ببره ! اما اگر احساس کنه احساسات او نادیده گرفته شده از توانایی او کم میشه و ناسازگاری شروع خواهد شد.
نیاز های اصلی عاطفی زن اینها هستند : محبت ، احترام ، توجه و تحسین و درک . بنابراین نگذار روزی بدون توجه به همسرت سپری بشه ، توجه تو به او احساس زندگی میده . از او تقدیر و تحسین کن ، بگو از چه چیز او خوشت میاد و بخاطر چه چیز او احساس غرور میکنی ، به او احترام بگذار بخصوص در مقابل خانواده و اقوام او هرگز کاری نکن که احساس بدی داشته باشه حتی به شوخی ، و به اون این اعتماد رو بده که درکش میکنی ، با گفتارت و با رفتارت . مطمئن باش در صورت ارضای این نیاز های زن و احساس خوشبختی از طرف او ، خوشبختی تو نیز دوصدچندان خواهد شد ، انشالله .
اگر از صمیم قلب دوستش داری ناراحتی های گذشته رو فراموش کن و قدم اول رو برای صمیمیت تو بردار . منتظر نمون که او قدم اول رو برداره شاید دیر بشه و قلبهاتون از هم دور بشه. با آرزوی خوشبختی برای شما و همسرت ،موفق باشید
nina
در
10 سال و 8 ماه و 12 روز و 12 ساعت و 41 دقیقه پیش گفته
سلام اقای مهدی
تو این زمونه در مملکت ما دوران نامزدی بدترین و پرتشنج ترین دوران زندگی هست.به دلیل فشارهای اقتصادی و فرهنگی. خالت زیاد خانواده ها در زندگی دو طرف و....
من تو دوستام و آشناهام چه دختر چه پسر که تازگیا ازدواج کردن و رتن خونشون کسی رو ندیدم که خوشی از این دوران دیده باشه.اختافها و دعواهای خیلی بدو نابود کننده ای داشتن حتی بعضیا طلاق گرفتن اما کسانی که مقاومت کردن و زود رفتن خونه خودشون کلا زندگیشون عوض شده و کسانی که جدا شدن ناراحتن و دائما با حسرت میگن زود میدان خالی کردن.
بهتره هر چه زودتر مستقل شید حتی اگه امکانشو ندارید جشن آنچنانی بگیرید با نامزدت حرف بزن و بگو نمیخای از دستش بدی و دوسش داری و نمیخای زندگیتون از هم بپاشه و سعی کن قانعش کنی ساده شروع کردن و نجات زندگیتون بهتر از طلاق و حسرتهای بعدیشه.
خانواده دخترم درک کن.درسته رفتارشون خیلی بد بوده و نباید این کارو میکردن اما ببین آیا اوایلم اینطوری بودن؟اونا اینقدر الان تحت فشار حرفها و کنایه های اطرافیانن که چرا دخترت نمیره خونش و دامادت ...است و.... که همه شون تحملشون طاق شده.بهشون کمی حق بده و کمی هم که حق دادنی نیست بخاطر خودت ببخششون.
به نامزدتم بگو تحت تاثیر حرفای دیگران مخصوصا مادر و پدرش نباشه و صبر کنه تا هر چه زودتر برید سر خونه زندگیتون و سعی کن زود زود زود حتی شده تا یه هفته و بدون گرفتن جشن برید خونه خودتون
موفق باشی