سمیه
سال تولد 1366
///
جنسیت مونث
///وضعیت تاهل متاهل
///عنوان متن تورو خدا یکی بگه چکار کنم
سلام به همه دوستان
خانمی 26 سالم که 6سال از ازدواجم میگذره خوشی و نا خوشیم زیاد داشتیم ولی خوب گذشت ولی متآسفانه چند ماهی میشه به مشکل خوردم که دیگه نمیدونم چکار کنم. پارسال بهمن ماه با همسرم و خانوادش رفتیم مکه از مکه که برگشتیم تقریبآ یک ماه بعد واسم پیامک زیارت قبول ااومد که منم شمارشو نمیشناختم از اون روز به بعد بدبختی من شروع شد همسرم فکر میکنه من اون شخصو میشناسم حتی ازم به جرم خیانت شکایت کرد که چیزی ثابت نشد 5ماهه خونه پدرم هستم البته شب عید برگشتم ولی همسرم به زور منو تنها با خوتوادم فرستاد مسافرت بعد 13روز اومد دنبالم که انقدر رفتارش بد بود که مجبورم کرد دوباره بعد 3روز برگردم خونه بابام 3ماه بود واسه بچه اقدام کرده بودیم ولی وقتی برگشته بودم همش میترسید که باردار نشم دانشگاه میرفتم باید زنگ میزد صدای استادمو میشنید که باورش شه کجام دم به دقیقه دعوا راه مینداختو بدترین حرفارو بهم میزد....... بخدا تواین مدت واسه گناه نکرده خودشو خوانوادش بدترین تهمتارو بهم زدن از عفت فروشیو رابطه با پسره گرفته تا دزدی از خونه خودم بدترین فحشای عمرمو به خودمو خوانوادم دادن با همه این اوصاف نمیتونم دوریشو تحمل کنم 100نفرو واسطه کردم حرف تو گوشش نمیره غرورمو بخاطرش شکستم فایده نداشت میگه اگه میخوای برگردی باید از پسره شکایت کنی مهرتم ببخشی شاید برگردونمت از پسره شکایت کردم یارو اومده گفته منو نمیشناخته و اشتباه فرستاده و عذرخواهی کرده ولی شوهرم میگه این شکایت بدرد نمیخوره شما با هم تبانی کردید آخه من چکار کنم هرچی قسم میخورم یارو رو نمیشناسم باور نمیکنه همه میگن ازش جدا شو ولی هروقت به این موضوع فکر میکنم دیوونه میشم از یه طرف همه جا آبرومو برده بدترین رفتارارو با منو خونوادم داشته که امیدی به زندگی باهاش ندارم از یه طرفم نبودش دیوونم میکنه شدم مرده متحرک که نه با کسی حرف میزنم نه جایی میرم وقتیم کسی نیست گریه میکنم 5ماهه زندگیم اینجوریه واسه اثبات بی گناهیم گذاشتم هر کاری بکنه ، پرینت موبایلمو گرفت خطم 3ماه دستش بود با دوستام صحبت کرد تمام زندگیمو تمام خونمونو گشت چیزی پیدا نکرد خودش زنگ میزنه به همون شماره به پسره فحش میده باهاش دعوا میکنه پسره که جوابشو میده قاطی میکنه از من کینه میگیره خونوادشم چون از اول با ازدواجمون مخالف بودن ازین فرصت استفاده کردن تحریکش میکنن واسه طلاق. چند وقت پیش واسه اینکه تحت فشار باشه منو برگردونه واسه نفقم شکایت کردم چه پیش مشاور چه پیش قاضی شروع کرد به دروغ گفتن حتی گفت من چند بار قرص خوردم خودکشی کردم چه تضمینیه برگرده تو خونه من خودشو نکشه منم این حرفارو شنیدم با اینکه حکم به نفع من بود رضایت دادم.قفلای خونرم عوض کرده که من نتونم خودم برم خونه. تورو خدا شما بگید چکار کنم ریش سفیدوفامیلو مشاورو دوستو همه رو واسط کردم نشد خواسته هاشو بجز بخشش مهرم انجام دادم نشد همه جوره با دعوا با مهربونی با منطق بی منطق باهاش حرف زدم نشد نذر و نیاز کردم نشد دیگه مغزم جواب نمیده میگه نمیخوامت برو در خواست طلاق بده ولی نمیتونم نه بخاطر مهریه ، تحمل دوریش واسم سخته بخاطر شرایطمونم 100% مطمئنم بعد طلاق اون بدبخت میشه من خوشبخت اینو هم من هم تمام کسایی که مارو میشناسن میدونن ولی نمیتونم اینکارم بکنم شما بگید چکار کنم
نویسنده:سمیه،
ارسال شده در يكشنبه 30 تير 1392 ساعت 01:03 بعد از ظهر،
17861 بار مشاهده شده،
27 نظر،
PDF،
worldmohammad
در
10 سال و 8 ماه و 13 روز و 1 ساعت و 16 دقیقه پیش گفته
اگه میخواین به حرفا ماها گوش بدین مطمئن باشید هرکسی دیگه هم بیادبهت میگه برو طلاق بگیر وحقتو هم کامل ازش بگیرنه اینکه ببخشی .اون اگه دوستت داشت بعداین همه قضیه وفحش ورسوایی یخورده میتونست کوتاه بیاد .
باجداشدنش بهش نشون بده که چه کسی رو ازدست داده.خونوادش تاکی میخوان پیشش باشن؟؟؟؟؟؟ادمی که به زنش رحم نکردهیچکس دیگه هم بهش رحم نمیکنه.خودتوبیشترازاین کوچیک نکن اینم نگو که دوسش داری اون که قفل درخونه رو عوض کرده یعنی اینکه تورونمیخواد.شوهرشما دچار بدبینی زیادی هست وخونوادش هم هرطوری که هست میخان ردتون بکنن ارزش خودتو بدون ودرست تصمیم بگیر.
س:شماکه اون طرفو نمیشناختید چجوری براتون دقیقابعداومدن از مکه پیامای زیارت قبول میفرستاد؟؟؟؟
hasti
در
10 سال و 8 ماه و 13 روز و 45 دقیقه پیش گفته
ناراحت نشو ولی متاسفم که اینقدر ضعیفی. متاسفم که خودتو برای یک آدم بی ارزش و احمق انقدر خورد میکنی.
اگر واقعا حق با توئه ولش کن بره به جهنم. بعید نیست اون بی غیرت دنبال بهانه بوده که طلاقت بده یا مهریه تو کنسل کنه که بعدش راهتتر ازت جدا شه. به هر حال یک آدم سالم اینطوری رفتار نمیکنه.
اخه دختر خوب یکم فکر کن این چیزهایی که میگی معنیش اینه که این شخص اصلا دوست نداره. چون شرط اول یک رابطه اعتماده. پس چرا خودتو توو دست و پاش میندازی. تا بچه نداری ازش جدا شو.
donya
در
10 سال و 8 ماه و 12 روز و 22 ساعت و 9 دقیقه پیش گفته
از اول زندگیت این درگیریا و جر وبحثا نبوده
معلوم نیس دلیل این رفتارای همسرت چیه و چرا اینطوری شده
اینهمه شک و بی اعتمادی از کجا اومده!
بهرحال الان باید واقع بین باشی آینده نگر باشی خودتو دوست داشتی باشی
ولی متاسفانه با حرفایی که از خودت گفتی داری خودتو ب پاش فنا میکنی
فقط از سر دوست داشتن
ببین عزیزم اینجا دیگه عشق و علاقه حرف نمیزنه چون اگه ب دلت کار داشته باشی
حالا حالاها اسیر و گرفتارش می مونی همونطور که این چند ماهو با گریه وبی احترامی
دیدن گذروندی اینجا فقط باید ببینی منطق چی میگه
خانواده همسرت مخل آسایشتونن خوده همسرت هم نمیخواد ادامه بده
پس تو چی رو میخوای نگه داری!
اگه همسرت حرفی از طلاق نمیزد یا اگه کارایی که میکرد دست خودش نبود و خودشم
ناراضی بود از کاراش اینجا میشد کاری کرد و امیدی بود
ولی الان..
donya
در
10 سال و 8 ماه و 12 روز و 22 ساعت و 3 دقیقه پیش گفته
اصلا بگو تو از همسرت چی میخوای؟ بجز محبت و اعتماد و وفاداری چیز دیگه ای میخوای؟
هیچکدوم اینا توی همسرت دیده نمیشه و تو نباید فقط ب خودت نگاه کنی و بگی
تحمل دوریش سخته و و نمیتونم جدا شم
همیشه جدایی ناکامی و تباهی نیست بعضی وقتا جدایی میشه راه نجات نور امید
اگه همسرت زندگی با تو رو بخواد ب این کاراش خاتمه میده چون خودشم خوب میدونه
که تو خطا و گناهی نکردی ولی چون خودش میلی ب ادامه زندگی نداره این رفتارا رو پیش میبره
تا عشق تو از سرش بیفته
بازم خدا عالمه ب همه چی
بیشتر از این ب خودت عذاب نده واسه نگه داشتن زندگی ای که همسرت هیچ تلاشی
نمیکنه که هیچ خرابترش هم میکنه , دست و پا نزن
نگران بدبخت شدنش هم نباش هیچ کس از یه ثانیه بعد خودش خبر نداره
چه برسه ب آینده زندگی
تو فقط خودتو نجات بده اگه خودتو دوست داری
مرجانه
در
10 سال و 8 ماه و 12 روز و 5 ساعت و 32 دقیقه پیش گفته
سمیه جان، زندگی زناشویی بر پایه جرمت حفظ میشه و وقتی حرمت ها شکسته میشه دیگه حفظ اون سخته و اگرم حفظ بشه چندان شیرین نیست،
شوهرتون رفتار های عجیبی داره که ی جورایی غیر طبیعی بنظر میاد، اگه از اول اینطور بوده یعنی شکاک و بد دهن، که خب مشکلش ریشه ایه و شما باید بیشتر از هر چی به فکر سلامت روح و روان خودت باشی چون اصلا این موارد برای یک زن قابل تحمل نیست، ولی اگه این رفتارهاش مقطعیه، و الان مدتی است که اینطور شده که خب باید بررسی بشه ببینی دلیلش چیه، ( شاید می خواد به بهانه ای تو رو از زندگی ش خارج کنه شاید) در هر حال شما نباید این وسط تباه بشی،
بعد هم دوست خوبم، ببشین با خودت فکر کن ببین این چند سال زندگی مشترک به چی رسیدی؟ چه چیزایی بدست آوردی(منظورم مادی نیست ها)؟ چقدر احساس شادی و سعادت کردی؟ چه ارزش هایی بدست آوردی؟ ( یا خدای نکرده بی ارزش هم شدی؟) اینها چیزایی که باید بدون احساس در موردشون فکر کنی، ببین دوست من هدف هر کسی از زندگی سعادت و آسایش و آرامشه، وقتی اینها رو نداری چرا باز می خوای به همون زندگی برگردی؟ منطقی باش و از خدا کمک بخواه و هرگز هرگز ارزش خودت رو بخاطر همسرت نادیده نگیر.
در ضمن شوهری که اینقد بی اعتماد هست و توهین هم میکنه ابدا نباید مهریه رو ببخشی.
nina
در
10 سال و 8 ماه و 12 روز و 4 ساعت و 52 دقیقه پیش گفته
با سلام
به نظر من همسرت دو حالت بیشتر نداره:
1- یا ازت خسته شده و دنبال بهونه میگرده که طلاقت بده
2- یه بیماری روانی جدی داره
در هر دو حالت سعی کن ریشه یابی کنی درضمن همزمان باید سعی کنی نظر خانوادشم نسبت به خودت عوض کنی.خاناده خیلی تاثیر رو نظر پسرا میذارن مخصوصا مادرشون.با هر کدوم جداگانه و مثلا مخفیانه سعی کن رابطه تو درست کنی و همزمان دلیل دلزدگی همسرتو ریشه یابی کرده و اوضاع رو عوض کنی.چون خیانت و ... همهش بهونه س.سعی کن از روانشناسم کمک بگیری و بفهمی آیا همسرت مریض روانیه؟و چجوری میشه درمانش کرد.به همرت بگو طلاقو قبول داری و مهرتم میبخشی به شرطی که سه ماه با هم زندگی کنید بدون دعوا و اعصاب خرد کنی و...بگو برای حفظ آبرو سه ماه تظاهر کن بعدش خودم درخواست طلاق در قبال مهریه میدم
با این کلک از این فرصت استفاده کن بهش نزدیک شی و اوضاع رو عوض کنی
امیدوارم موفق بشی
donya
در
10 سال و 8 ماه و 11 روز و 18 ساعت و 29 دقیقه پیش گفته
ابوالفضل جان
سمیه نوشته 6 سال از ازدواجش گذشته
بهمن ماه پارسال مشرف شد ب سفر مکه
یه ماه بعد از سفر حج پیامک رسید نه شش سال بعد از زندگیش
این دلیل هم میتونه باشه
بنظر نمیاد یه آدم نرمال که تا حالا هیچ خطایی از همسرش ندیده
تا این حد مشکوک و بددل و بی انصاف باشه
یا از درون مشکلی داره یا نقشه اس
roshanak
در
10 سال و 8 ماه و 11 روز و 14 ساعت و 39 دقیقه پیش گفته
سلام . با نظر آقا ابوالفضل کاملا موافقم چنین احتمالی هم میتونه وجود داشته باشه.جا لب اینجاست چنین جریانی برای یکی ازآشنایان ما هم اتفاق افتاد که تهمت به خانمش زدن و بعد از آن طی یه سری جریانات خانمش رو راضی میکنه مهریه اش رو حلال میکنه و بعد از آن سریع طلاقش داد و آخرش مشخص شد مرده خودش با کسی بوده .
ما به شوهر شما چنین نسبتی نمیدهیم اما بعید هم نیست .و چنین کسی ارزش موندن در کنارش رو نداره و خودتو بیش از این اذیت نکن تا بچه نداری میتونی ازش جدا بشی.
((زندگی میکنم حتی اگر بهترین هایم را ازدست بدهم.چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد،بگذار هرچه از دست میرود برود،من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد ،حتی زندگی را..ارنستو چگوارا))
سمیه
در
10 سال و 8 ماه و 3 روز و 6 ساعت و 27 دقیقه پیش گفته
سلام
ضمن تشکر از تمام دوستان عزیزم مواردی که پرسیدید رو جواب میدم
1. شخص مزاحم گفته پیام زیارت قبول رو برای دوستش فرستاده به اشتباه برای من اومده
2. تا حالا چند نفر به من گفتن که همسرم شیشه مصرف میکنه و شیشه توهم زا هست
3. تو این مدت همسرم با دوستان مجرد و ناخلفی که به منزل ما اومدن زندگی میکنه که اونها بیشتر همسرم رو تحریک میکنن
4. خودم پیش مشاور رفتم ولی همسرم به هیچ عنوان نمیاد
5. اشنایی همسرم با من به عنوان دوستی نبود ایشون همکار برادرم بود و کاملا رسمی ازدواج کردیم
6. به اینکه همسرم دنبال زن دیگه ای نیست مطمئنم
7. خانواده همسرم سطح فرهنگ پایینی دارن و نمیتونم روی کمکشون حساب کنم
8. به اینکه همسرم هم مثل خودم منو دیوانه وار دوست داره ایمان دارم
9. تا برطرف نشدن این شک نمیتونم برگردم به خونمو باهاش باشم