بازديدکنندگان:
tamana
سال تولد 70 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل متاهل ///عنوان متن خسته شدم
سلام
من 22 سالمه و حدودآ4 ساله پیش نامزد کردم با کسی که هیج حسی نسبت بهش نداشتم ویه جورایی ازدواجم تحمیلی بود چه قبل از نامزدی چه بعدش چه دوران عقد بارها خواستم همه چیزو بهم بزنم خانواده اجازه ندادن از ترس ابرو
زندگی خیلی مزخرفی دارم خودم دانشجوی سال اخرم ولی شوهرم سیکل از لحاظ معیارایی که من میخواستم خیلی با چیری که من میخواستم تفاوت داره یبار متوجه شدم شوهرم با دختری ارتباط داره نمیدونم در چه حد ولی خودش میگفت در حد پیام ولی خیلی بهم سخت گذشت بهش گفتم کارتو با بدتر از کاره خودت جبران میکنم و اینکارم کردم و با کسی که دوست داشتم دوست شدم شوهرم فهمید حالا ابروریزی بعدشو دعوا و کنک کاریا به کنار همش بهم طعنه میزنه و اذیتم میکنه خودم میدونم کارام اشتباه بوده ولی وقتی محبتی نمیبینی خانوادتم حمایتت نمیکنه چیکار میتونستم بکنم الان زندگیم خیلی بدتر از قبله نمیدونم چیکارکنم حتی فکرخودکشی هم به سرم زده ولی جراتشو نداشتم کمکم کنیدر
نویسنده:tamana، ارسال شده در دوشنبه 10 تير 1392 ساعت 01:04 بعد از ظهر، 7775 بار مشاهده شده، 10 نظر، PDF،