بازديدکنندگان:
امید
سال تولد 1365 /// جنسیت مذکر ///وضعیت تاهل متاهل ///عنوان متن شک و حسادت
با سلام
من و خانمم هنوز در عقد هستیم . روابطمون فوق العاده خوب و رویایی بود.هیچ مشکلی با هم نداشتیم و فکرش رو هم نمی کردیم مشکلی داشته باشیم.علاقه فوق العاده شدیدی هم بهش داشتم.من در یک خانواده خیلی مذهبی بزرگ شدم و رابطه اعضای خانواده خودم یعنی خواهرانم با پسردایی ها و پسر عموها و ...خیلی محدود و بسته بوده است.یک شب با خانمم در جمع خانواده ایشان نشسته بودیم که خانمم یک شوخی خیلی معمولی با دامادشون که پسرعموشون هم میشه کرد. من خیلی به هم ریختم یعنی واقعا دست خودم نبود.نزدیک بود دیونه بشم.وقتی بهش گفتم خیلی از دستم ناراحت شد و گفت که یک عمر از خودش مراقبت کرده و حالا من این طور باهاش صحبت می کنم.وقتی که رفتم خونه حالم شدیدا خراب شد.حدود یک هفته کامل فقط گریه کردم .انگار دیگه مال من نبود.احساس می کردم مرده و دیگه از دستش دادم.هر چند بعدش به من گفت که اتفاقا از بین اعضای خانواده نسبت به اون آقا همیشه دید منفی تری داشته و من آروم تر شدم اما هیچ وقت نتونستم دوباره مثل اول دوستش داشته باشم و از اون روز به بعد مسائل کوچیک باعث میشه شدیدا با هم دعوا کنیم.اعصابم به شدت ضعیف شده .و خیلی زود داغ می کنم. از اون روز به بعد ریز به ریز رفت و آمدهاش رو زیر نظر دارم حتی روزی چند بار زنگ می زنم و می پرسم کی خونشونه؟آرزو دارم یک بار دیگه صمیمیت گذشته رو تجربه کنیم.وقتی که پیشم نیست هزار و یک جور خیالات در هم و بر هم میاد سراغم و آرامشم رو ازم می گیره.سرتاسر روز رو با غصه و دلهره و اضطراب سر می کنم.اون هم روز به روز نسبت به من سردتر میشه.ممنون میشم دوستان راهنمایی کنند.
سپاس
نویسنده:امید، ارسال شده در يكشنبه 10 شهريور 1392 ساعت 01:41 بعد از ظهر، 6846 بار مشاهده شده، 7 نظر، PDF،