آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 44.212.94.2

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  85.208.96.209
  54.90.236.179
  54.81.61.14
  54.198.157.15
  54.196.248.93
  54.175.5.131
  54.166.200.255
  54.159.116.24
  54.157.56.179
  54.156.48.192
  54.147.102.111
  54.147.0.155
  52.87.200.112
  52.23.231.207
  52.167.144.209
  47.128.58.187
  47.128.17.18
  46.148.206.226
  44.223.39.199
  44.223.36.100
  44.221.81.212
  44.213.65.97
  44.212.94.2
  44.210.78.150
  44.210.240.31
  44.200.169.48
  44.198.57.9
  44.197.191.240
  44.193.29.184
  40.77.167.77
  40.77.167.45
  40.77.167.243
  40.77.167.22
  40.77.167.16
  37.19.223.243
  35.91.8.137
  35.175.180.255
  35.172.194.25
  34.239.185.22
  34.230.77.67
  34.229.17.20
  3.92.84.253
  3.91.43.22
  3.91.11.30
  3.88.211.227
  3.80.164.96
  3.239.206.191
  3.238.5.144
  3.237.32.143
  3.236.98.81
  3.235.180.245
  3.229.123.80
  3.215.77.88
  216.244.66.201
  193.70.81.110
  185.191.171.9
  184.73.56.98
  184.57.14.174
  18.232.66.188
  18.232.187.47
  18.209.31.38
  18.207.104.87
  18.206.76.160
  18.206.14.46
  174.77.111.197
  157.55.39.58
  157.55.39.54
  107.23.156.199
  107.21.137.184
  105.214.71.183

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  قصدش از جدایی چی بود

جواد

سال تولد 1368 /// جنسیت مذکر ///وضعیت تاهل مجرد ////عنوان متن قصدش از جدایی چی بود

   


سلام خواهش میکنم کمکم کنید
من با دختری تو نت اشنا شدم میدونم میگید چت اشتباه ولی این موضوع فرق داره حدود دو ماه با هم بودیم این خانوم یه نامزدی کرده بود که منجر به طلاق شد و من از زیر بم قضیه خبر دارم نامزدش ادم شکاک و کثیفی بوده هم خودش هم خانوادش که و مورد ضرب شتم قرار داده ایشونو و اثار روحی بدی روی اون گذاشته بود تو این اشنایموممن به هم ابراز علاقه کردیم و از سوی من بیشتر بود و میگفت چون درکم میکنی بهش گفتم میخوامت می خوام قسمت من بشی گفت اره ولی خانوادم شاید نزارن ما از لحاظ اخلاقی کاملا شبیه هم بودیم و ایشون از شکست عشقی من خبر داشت و قرار بود من برای کار و درسم برم شهرشون تو یه سال اینده و قبول کردن و گفت اگه اومدی نشد نگی فلانی دروغ گو بود منم گفتم شاید قسمت هم نشدیم مشکلی نیست نمی گم با هم خیلی خوب بودیم ولی گاهی با سوال کردن های بیش از حدم به نظرم اذیت میشد ولی همو دوست داشتیم در مورد اینده شوهر ایندش سوال زیاد پرسیدم که که ایده الش بودم خوب بودیم تا سه هفته پیش گفتم قلبم به تو دادم عاشقت شدم گفت مرسی گفتم همین گفت اره خب سرم شلوغه بعد می حرفیم ولی ازدواج قبلیش احساسش از بین برده بود بعد دو روز کم پیدا بود ک دیگه سر سنگین بود جوابم زیاد نمی داد جواب سلامم به زور میداد حرسم بالا اورده بود که دیر ج میداد گفتم میخوام برم چون من انگار ادم نیستم خداحافظ ولی گفت خودت میبری میدوزی گفتم باشه نمیرم باز همون جور بود این که حرف نمیزد خیلی ناراحت بودم زیاد حرف باهاش میزد ولی زیاد حرف نمیزد نمیدونم چش بود هر سری یه حرف میزد میگفتم دوستم داری یه سری گفت من کسی میخوام پیشم باشه درکم کنه سه ماه یه بار ببینمش منم گفتم سه ماه چیه من هر ماه میام دیدنت یه سری دیگه میگفتمن تو عمل انجام شده قرار گرفتم مامان بابا یه پسر که پسر دوست بابامه اوکی ازدواج دادن تو وقتت تلف نکن این داستان ها ادامه داشت تا چند روز پیش که سمج وایساده بودم گفت اشغال عوضی گمشو برو
من دانشجوی ترم اخرم رشته برق و ارشد مث اب خوردن شهر اونها قبول میشم کارم هم تا حدودی جوره فقط یه مصاحبه مونده سربازی هم رفتم
سن خانوم 22 بود فقط باید برم دانشگاه شهر مورد نظر که بحثش مطرح کنم من قصدم فقط ازدواج چون واقعا عاشقش هستم
حالا من موندم چش بود چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کمکم کنید نمیتونم فرا موشش کنم

 

نویسنده:جواد، ارسال شده در يكشنبه 17 شهريور 1392 ساعت 01:30 بعد از ظهر، 5936 بار مشاهده شده، 6 نظر، PDF،



dokhii_jigool در 10 سال و 6 ماه و 24 روز و 18 ساعت و 24 دقیقه پیش گفته

ســــــلام جواد جان 

من خودم دخترم و می دونم وقتی دختری به پسری دل نبسته باشه ای حرفارو میزنه 

شاید از اون اولشم اونجوری که تو اونو دوست داشتی اون تورو دوست نداشته ولی پیش خودش فکر کرده کم کم عاشقت می شه .... ولی دیده بهت دلنبسته

چون دخترا احتیاط کارن...گفته ایت پسره پسره خوبی واستا یه خورده بچرخونمش 

فراموش کردن کسی که دوسش داری خیلی خیلی سخته ...به نظره من هرچی اصرار کنی اوضاع بدتر می شه و ازت متنفر تر می شه ....سعی کنی یک سال نبینیش عادت می کنی 

fayu در 10 سال و 6 ماه و 24 روز و 11 ساعت و 14 دقیقه پیش گفته

سلام اقا جواد.

همین که دختره در جواب عاشقت شدم گفته مرسی همین کافی بوده برا اینکه بدونین رابطه دیگه تمومه.شاید اون از گفته های والدینش که براش خواستگار اومده اون فرد رو بهتر از شما دونسته و از خودش شرمنده بوده که با یه غریبه اونم با چت کردن اشنا شده.شایدم بعد از دوماه اشنا شدن شما رو فرد ایده ال خودش ندونسته ونخواسته باهاتون باشه.شایدم شما رو میخاسته فط برا چت کردن واروم کردن خودش برا جداشدن ازنامزد قبلیشوهمین .مثل خیلیا که ساعتها با کسی چت میکنن احساسشو به بازی میگرن وجا میزارن میرن وخوشحالن از اینکه یکی رو وابسته خودشون کردن.

به نظرم حیف شماست که به فکر ازدواج با اینجور افرادی باشین .ایشا... تا دکتری پیش برین یه همدم با معرفت وخوشکل وخوشتیپ وبا ایمان  هم سطح خودتون خدابراتون جور کنه

مرجانه در 10 سال و 6 ماه و 24 روز و 10 ساعت و 54 دقیقه پیش گفته

اون مثل شما قصدش ازدواج نبوده و نیست، ی جورایی دوستی رو ترجیح میداده و با توجه به برخوردش احتمالا سعی داره اینو به شما برسونه که روی ارتباط تون زیاد حساب باز نکنی،

کلا هم که فضای نت همینه دیگه، راست و دروغ و تظاهر توش زیاده،

ببخشید اینو میگم اما به کسی که شما رو در حالت تعلیق نگه میداره و رو راست برخورد نمیگنه نمیشه دل بست اونم برای ازدواج که واقعا باید فراتر از این حرفا، شناخت پیدا کرد،

دوست محترم، اگه نظر من رو بخواهید بهتره که بیخیال این مورد بشید و در فرصت مناسب(وقتی که اثرات این ارتباط کاملا محو شد!) با مشورت خانواده دختری شایسته رو انتخاب کنید و برای آشنایی جهت ازدواج اقدام کنید.

hasti در 10 سال و 6 ماه و 24 روز و 2 ساعت و 23 دقیقه پیش گفته

دوست خوبم سلام.

ببین راهی که از اولش اشتباه باشه مطمئن باش به جای درست و حسابی هم ختم نمیشه.

شما که خودت تحصیل کرده ایی و توو جامعه گشتی. از شما بعیده. شما تچطوری با چند تا متن و نوشته عاشق کسی شدی ک نه دیدیش و نه باهاش حرف زدی. اینطور وابستگی ها پوچه عزیزم.

حالا به جای اینکه سردرگم بشی به خودت بیا و به زندگی عادیت ادامه بده. برای ارشد هم سعی کن یک دانشگاه خوب بشی (مخصوصا تهران) نه اینکه بخاطر دلایل بی ارزش خودتو از یک موقعیت بهتر محروم کنی.

hasti در 10 سال و 6 ماه و 24 روز و 2 ساعت و 22 دقیقه پیش گفته

حالا باز هم برو خدا رو شکر کن که به همین جا ختم شده.

سارا در 10 سال و 6 ماه و 23 روز و 16 ساعت و 31 دقیقه پیش گفته

بعضی آدما یا چیزها مثل این قطار ها روی ریل که توی این شهر بازی هستند میمونند که آدم باهاشون خیلی خوشحال و هیجان زده است ولی اینوبدون باهاشن به جای نمیرسی

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي