بازديدکنندگان:
mahsa
سال تولد 1367 // //جنسیت مونث //وضعیت تاهل مجرد //عنوان متن دوستی های اینترنتی
سلام دانشجو هستم وخوابگاهی .یه مدت بود خیلی احساس خلا وتنهایی میکردم عضو یک سایت مربوط به رشته خودم بودم یک روز یه پسری که دانشجوی فوق لیسانس بودم برام پیغام گذاشته که درزمینه پایان نامه کمکش کنم منم بهش گفتم که من دانشجوی کارشناسی هستم ونمیتونم کمکش کنم خلاصه اون اصرار کرد که باهم بیشتراشنا بشیم من اولش قبول نکردم اما این قدر مخ منو زد که من قبول کردم حدود دوماه از طریق تلفن باهم درارتباط بودیم ولی هنوز همو ندیده بودیم چون در دوشهربودیم وازهم فاصله داشتیم من خیلی بهش وابسته شده بودم طوریکه اگه دیرزنگ میزددیوونه میشدم تااینکه یک شب ازم خواست تا به هم پیام های س ک س ی بدیم تاازاین طریق ارضابشه منم چون نمیخواستم از دستش بدم قبول کردم این دوماه گذشت تا اینکه من رفتم شهری که درس میخونم وقرارگذاشتیم من اول وقتی دیدمش یه کم توذوقم خورد چون قدش کوتاه بود اما اون قدر بهم ابراز علاقه کرد که منم دوسش داشتم تواین دیدار ما همو بغل کردیم وبوسیدیم وداعم دست من تودستش بود وبوسم میکرد.وقتی من برگشتم بهم زنگ زد وگفت برادرش تعقیبش کرده بودوهمه چیزو به مادرش گفته بوده اون خیلی به مادرش وابسته بودومیگفت نمیخوام ذره ای از دستم ناراحت بشه چندروز خونه نرفته بودتااینکه یک شب بهم زنگ زدوگفت من آبروم پیش مامانم رفته ونمیخوام ازدستم ناراحت بشه وبهم گفت دیگه بهم زنگ نزن واین رابطه راتمومش کن وگفت به خاطره تومن دیگه نمیتونم توروی مامانم نگاه کنم.من خ ازدست خودم ناراحتم که چرازود اعتمادکردم اون همش میگفت دوست دارم وعاشقتم وبعدخیلی راحت ترکم کرد من میخوام توبه کنم ویه ادم دیگه بشم دیگه به این دوستی ها اعتمادنمیکنم یعنی دیگه نمیتونم به جنس مخالف اعتمادکنم ازشمادوستان میخوام برام دعاکنید که زودتر ازدواج کنم چون دیگه تحمل این تنهایی راندارم
نویسنده:mahsa، ارسال شده در جمعه 28 مهر 1391 ساعت 11:58 بعد از ظهر، 4397 بار مشاهده شده، 10 نظر، PDF،