آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 3.80.144.110

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  86.106.74.249
  65.108.46.72
  54.242.191.214
  54.234.45.33
  54.226.242.26
  54.224.43.79
  54.211.148.68
  54.204.142.235
  54.198.154.234
  54.198.108.174
  54.172.95.106
  54.163.195.125
  54.152.43.79
  54.147.17.95
  54.147.110.47
  54.146.97.79
  54.145.12.28
  52.91.54.203
  52.167.144.205
  52.167.144.203
  47.128.47.221
  47.128.125.46
  45.43.11.72
  44.223.70.167
  44.223.37.137
  44.222.63.67
  44.222.220.101
  44.222.194.62
  44.214.106.184
  44.210.103.233
  44.208.25.215
  44.201.59.20
  44.201.199.251
  44.200.169.48
  44.193.208.105
  44.192.47.250
  40.77.167.78
  40.77.167.7
  40.77.167.254
  40.77.167.25
  35.92.77.53
  34.239.150.247
  34.229.62.45
  34.228.188.171
  34.207.180.141
  34.206.1.144
  3.93.178.221
  3.91.43.22
  3.89.200.155
  3.88.211.227
  3.84.228.68
  3.82.58.213
  3.81.23.50
  3.80.144.110
  3.238.107.238
  3.237.44.242
  3.237.235.148
  3.236.81.4
  3.236.101.52
  3.233.219.31
  3.230.147.225
  3.209.56.116
  216.244.66.201
  207.46.13.36
  207.46.13.14
  188.165.232.135
  185.191.171.19
  185.191.171.11
  185.191.171.10
  18.209.69.180
  18.207.161.212
  18.206.14.46
  174.129.93.231
  162.142.125.11
  107.20.123.227
  100.26.135.252
  100.24.12.23

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  عشق دوران بچگی

مهشیدم

سال تولد 72/4/8 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل مجرد ///عنوان متن عشق دوران بچگی

   


سلام به همه ی شما دوستای عزیزم .خیلی خوشحالم که حداقل شماها هستید که بتونم باتون حرف بزنم.من الان ترم 4 رشته شیمی میخونم تو یه دانشگاه خیلی معتبر دولتی. دقیقا ترم اول یونی بودم که چتی با یه پسری اشناشدم که اونم دانشجو بود اویل اصلا قصد دادن شماره یا برقراری ارتباط تلفنی یا حضوری نداشتم چون خودمو خیلی بیشتر از این بچه بازیا میدیدم ولی انقد گیر داد تا بلاخره من یه شماره موقت دادم بهش و شروع رابطه از همین شماره بود و این ارتباط تلفنی ادامه داشت البته تا اینجا من هیچ دلبستگی بهش نداشتم تا اینکه بهمن خواستت بیاد ببینمتم ولی یه تصادف سنگین کرد و اومدنش منتفی شد واصلا خبری ازش نبود منم کلا قیدشو زدم ولی باز سروکلش پیدا شد گفت که بیمارستان بوده و از اینجور حرفا..زیاد واسم مهم نبود باشه یا نباشه خودش میخواست باشه منم گفتم خب بودنش ضرری نداره ...و تو تابستون همین امسال هی بود و نبود به بهانه های مختلف نبود و دوباره میومد تا مهرماه 91بهش گفتم که کلا بی خیال من شه ما مال هم نمیشیم ولی گف تصمیم خودشو گرفته و هرگز ترکم نمیکنه و دلمو بدم دستش و شروع بدبختی های من از اینجا بود که بهش اعتماد کردم و تو این مدت به هم عکس میدادیم حدود 10تایی عکس بهم دادیم تو این پاییز شبا با حرف زدن تلفنی با اون میخوابیدم و صبا هم با صدای تماسش بیدار میشدم تو ازمایشگاه قبل و بعد همه کلاسام همش با اسایی که میداد و زنگهایی که میزد حضور داشت تا اینکه گفت به مامانم تموم عکساتو نشون دادم و گفتم توسط یه دوست به هم معرفی شدیم و مامانم خیلی ازت خوشش اومده و میگه میخواد عروسش شی و آخره ترم یعنی همین بهمن که توش هستیم میان و همو میبینیم تو این مدت همه با زنگا و پیامایی که میداد همه جا باهام بود و همچی رو در مورد خونودام شغل مامان بابام آدرس خونمون و... رو میدونس.تا اینکه بعده این همه قرار و حرفای مفتی که زد بعد این همه وابستگی گف یه مدتی میخواد نباشه هر چی گفتم چرا نگفت.اخرش گف که باباش میخواد بره براش خواستگاری و اون شب بود که دنیا رو سرم خراب شد و فرداش امتحان آزمایشگاه آلی داشتم و بعدشم امتحانای ترمم یعنی پیر شدم تا افت تحصیلی نداشته باشم همش با فکرش و احمق بازی های خودم درس میخوندم
الان یه ماهی هس که رفته منم نه زنگ زدم نه میل نه هیچی سراغی ازش.میدونم از اون واسم یار نمیشه واصلا نمیخوام که بشه ولی اصلا نمتونم خودمو جم کنم همش خودمو سرزنش میکنم که چرا تن به یه همچین رابطه ای دادم الان اصلا نمیدونم واسه آینده ام چیکار میخوام بکنم خییییییییلللللییی دلگیرم و بی روح .اصلا نمیدونم با این همه صداقتی که من براش به خرج دادم چرا این کارو کرد نمیدونم اگه به اینجا رسیدم همش تقصیر منه یا کس دیگه ای هم بود به اینجا میرسید تو رو خدا کمکم کنید این اولین باریه که دارم داستان این بچه بازی رو واسه کسی میگم
در ضمن این اقا مشهدی بودن و ما کرجی ایشون تو سیستان درس میخوندن

 

نویسنده:مهشیدم، ارسال شده در شنبه 28 بهمن 1391 ساعت 02:04 بعد از ظهر، 4916 بار مشاهده شده، 12 نظر، PDF،



amitish در 11 سال و 1 ماه و 13 روز و 17 ساعت و 39 دقیقه پیش گفته

سلام دوست خوب مهشید جان خدا رو شکر کن که الان رابطه تو و اون اقا تمام شده و بیشتر از این بهش وابسته نشدی و خیلی از داستان های دیگه .تو صداقت داشتی و حداقل عذاب وجدان نداری تو نباید ناراحت باشی . تو چیزی رو از دست ندادی اون ادم همو ارزش بیشتر از این رو نداشت گاهی وقت ها بعضی ها خودشون متوجه میشن که نمیتونن فرد مناسبی برای طرف مقابل باشن میزارن میرن تو هم این فکرو بکن .وقتی خودت میدونی اون برات یار نمیشه پس چرا داری خود ازاری میکنی.حواست باشه علاوه بر خودت دیگرانی که مهم هستن هم ازده میکنی . اگه خیلی برات سخته احساس میکنی دچار مشکل میشی برو پیش مشاور . یا کاتب ها استفاده کن







موفق باشی

مرجانه در 11 سال و 1 ماه و 13 روز و 4 ساعت و 35 دقیقه پیش گفته

عزیزم این داستانیه که برای خیلی از دخترای ساده دل تکرار میشه. اصلا خودتو سرزنش نکن. به هر حال تو توی شرایط سنی خاصی قرار داری که باعث ایجاد این حس نیاز به داشتن یک همدل و همزبون میشه. خدا رو شکر که بیشتر پیش نرفتی، خدا رو شکر که کاری نکردی که نشه جبران کرد، از این جریان درس بگیر و به چشم تجربه بهش نگاه کن. به آقایون محترم جسارت نباشه ولی اغلب پسرا اینجورین، تا مجبور نباشن احساس تعهد نمی کنند مخصوصا اگه سن کمی داشته باشن.

amir12321 در 11 سال و 1 ماه و 12 روز و 20 ساعت و 2 دقیقه پیش گفته

سلام دوست عزیز

شما مصداق روشن این شعر هستی

]چه دردی میکشد انکس که انسان است و از احساس سرشار است

شما اشتباهی نکردی از نعمت خدادای خودت استفاده کردی از احساست

بهت تبریک میگم که نا خواسته راه درست پیش روت قرار گرفت 

اشتباه شما این بود که ادمی رو انتخاب کردی که با سماجت و بدون در نظر گرفتن شما به دنبال رفع خلا درونی خودش بوده و حالا یکی دیگه سر راهش قرار گرفته و فکر میکنه اون میتونه خلا درونیش رو برطرف کنه و به اون سمت رفته و شاید قبل از شما کس دیگه ای رو 

احساس مثل لبه تیغ میمونه وقتی روی اون راه میری اگه اشتباه کنی اسیب میبینی پس احساس رو برای کسی خرج کن که لایق باشه و شرطش اینه که بشناسیش و مدتی از نزدیک باهاش باشی بدون هیچ احساسی 

خیلی از ادمای امروز مثل قطار شهر بازی میمونن باهاشون خوش میگذره ولی هیچ وقت به جایی نمیرسی خوشحال باش که همه عمرت رو توی قطار شهر بازی نمیگذرونی

تجربه بزرگی بوده و راه زندگیت رو حتما عوض میکنه 

یادمان باشد که اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم 

میدونم امروز شما بهتر از هرکس دیگه ای میدونی یعنی چی 

دست یا علی به زانو بزن و بلند شو عزیزم ولی زانو نزن دیروزی هدر شد فرداها مال توست

شاد و پیروز باشی

alale_00 در 11 سال و 1 ماه و 12 روز و 16 ساعت و 57 دقیقه پیش گفته

من سیستان هستم. فقط اسمشو بگو تا خودم برم حقشو بذارم کف دستش! یعنی انقدر نامرد؟ چطور انقدر حرف مفت زده؟؟ البته بعید نیست از پسرا. بعضیاشون مریض هستن و فقط میخوان  دل دختر رو به هر قیمتی به دست بیارن و بعد آروم میشن و ساکت میشن!

مطمئن باش هر دختری جای تو بود با اون اصرارها همینکارو میکرد. خودتو سرزنش نکن عزیزم. همیشه به خودت بگو مهم اینه که تو بدی نکردی و تو همیشه صادق بودی و این یعنی قلب بزرگی داری. 

یک اشتباه، برات درسی میشه تا از این ببعد عاقلانه تر تصمیم بگیری. نباید بذاری به هیچ وجه روی زندگیت اثر بذاره. مخصوصا روی درست.

تو حتی اون آدم رو ندیدی، پس زیاد براش اهمیت قائل نباش و سعی کن فراموشش کنی. و برو هزاربار دعا کن پسر پیله ای نباشه که بخواد خدای نکرده اذیتت کنه.

میدونم فکر نکردن بهش ممکن نیست. اما خودتو یجوری سرگرم کن تا از یادت بره . نذار بهت ضربه وارد شه آبجی عزیزم. هنوز زندگی طولانی ای داری ...

امیر در 11 سال و 1 ماه و 7 روز و 15 ساعت و 45 دقیقه پیش گفته

هیچ مادری راضی نمیشه

پسرش که همه زندگیش هست اینطوری بره زن بگیره و تازه تنها با دیدن عکس یه دختر قبول کنه عروسش بشه این حرف خیلی بچه گانه هست 

mahshid در 11 سال و 1 ماه و 7 روز و 15 ساعت و 27 دقیقه پیش گفته

مرجانه جان كلمه ي ساده دل واقعا كلمه ي درستي  نيست . من اصلا دلم  نميخواست باورش كنم ولي انقد زجه زد تا باورش كردم نميدونستم اخرش اينه .انقد خودشو مهربون و قابل اعتماد معرفي كرده بود . تو هم بودي همين كارو ميكردي

mahshid در 11 سال و 1 ماه و 7 روز و 15 ساعت و 23 دقیقه پیش گفته

دمت گرم آلاله جان .ولي كاش انقدي ارزش داشته باشه كه تو به زحمت بيفتي . رفته بزار بره ....

من به خدا سپردمش مطمينم خيلي بدتر ازينا سرش مياد

mahshid در 11 سال و 1 ماه و 7 روز و 14 ساعت و 14 دقیقه پیش گفته

ميگويند يك روزي هست كه چرتكه به دست ميگيرند و حساب كتاب ميكنند و آن روز تو بايد تاوان هر آنچه با من كردي را پس دهي .فقط نميدانم تاوان آن موقع تو به چه درد حال اين روزهاي من ميخورد ..............

دستتون همتون درد نكنه كه راهنماييم كرديد

mahshid در 11 سال و 1 ماه و 7 روز و 14 ساعت و 14 دقیقه پیش گفته

ميگويند يك روزي هست كه چرتكه به دست ميگيرند و حساب كتاب ميكنند و آن روز تو بايد تاوان هر آنچه با من كردي را پس دهي .فقط نميدانم تاوان آن موقع تو به چه درد حال اين روزهاي من ميخورد ..............

دستتون همتون درد نكنه كه راهنماييم كرديد

mahshid در 11 سال و 1 ماه و 5 روز و 19 ساعت و 4 دقیقه پیش گفته

امیر عزیز شاید شما درست بگی چون اگه آدم روراستی بود اینطوری نمی شداخرش .ولی من اصلا اونو مجبور به این کار نکرده بودم حتی وقتی خواست به مامانش مامانش بگه گفتم دست نگه داره خیلی هم گفتم دست نگه داره فعلا. یعنی اون خودش به میل خودش این کارو کرد و کسی بود که

ادعا میکرد از دروغ متنفره و هیچ وقت دروغ نمیگه

رامین در 11 سال و 5 روز و 1 ساعت و 17 دقیقه پیش گفته

سلام مهشید جان خودتو به خاطر کسی که از اعتماد تو سو استفاده کرده عذاب نده خدارو شکر کن رابطت فقط تلفنی بوده و بس این حرف هم درست نیست که همه ی پسرها این طورین,منم با دختری  حدود 8سال دوست بودم که در کمال ناباوری بدون هیچ دلیل و منطقی یک طرفه قطع رابطه کرد و اینم خوب نیست که من به خاطر رفتار اون به همه ی دخترا با دید بدی نگاه کنم,سعی کن خودتو مثل من با درس خوندنو دوره هم جمع شدن با دوستای صمیمیت سرگرم کنی تا کم کم فراموشش کنی.برات بهترین ها رو ارزو میکنم.

tina در 10 سال و 12 ماه و 1 روز و 12 ساعت و 10 دقیقه پیش گفته

اقای ... تصور نمیکردم انقدر ادمه ضعیفی باشید . تینا چت روم

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي