آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 3.87.11.93

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  95.91.104.243
  66.249.66.38
  66.249.66.162
  66.249.66.161
  66.249.66.160
  54.88.179.12
  54.86.180.90
  54.82.20.97
  54.80.11.160
  54.234.45.33
  54.226.94.217
  54.198.200.128
  54.198.146.224
  54.196.106.106
  54.174.85.205
  54.159.116.24
  54.156.48.192
  54.147.102.111
  52.90.227.42
  52.86.227.103
  52.167.144.22
  52.167.144.205
  52.167.144.184
  52.167.144.176
  47.128.55.36
  47.128.55.210
  47.128.110.181
  47.128.110.121
  44.222.90.25
  44.222.82.119
  44.222.220.101
  44.222.129.73
  44.222.122.246
  44.222.118.194
  44.220.182.198
  44.211.243.190
  44.210.236.0
  44.210.235.247
  44.210.103.233
  44.205.2.188
  44.200.95.157
  44.200.49.193
  44.198.180.108
  44.197.195.36
  44.192.73.68
  44.192.247.144
  40.77.167.60
  40.77.167.19
  35.175.133.71
  35.175.113.125
  35.172.194.25
  35.170.66.78
  35.153.156.108
  34.239.185.22
  34.239.150.247
  34.229.172.86
  34.221.133.44
  34.207.178.236
  34.207.137.245
  34.206.64.143
  34.206.3.58
  34.201.8.144
  34.201.69.22
  34.201.19.151
  3.94.99.173
  3.93.178.221
  3.91.106.157
  3.88.185.100
  3.87.11.93
  3.85.241.10
  3.84.110.120
  3.81.72.247
  3.81.23.50
  3.80.164.96
  3.239.15.46
  3.238.118.192
  3.237.235.148
  3.235.120.15
  3.234.246.109
  3.233.221.42
  3.233.219.31
  3.215.77.96
  3.215.77.88
  216.244.66.201
  207.46.13.31
  207.46.13.153
  207.46.13.14
  195.78.54.55
  18.234.154.197
  157.55.39.60
  157.55.39.54
  100.24.12.23

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  اززندگیم خسته وسیر شدم

مائده

سال تولد 1367 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل مجرد ////عنوان متن اززندگیم خسته وسیر شدم

   


سلام .
من دختری هستم که یه بار با یه پسری دوست شدم پسری که 3 سال از خودم کوچیکتر بود .در واقع هم اون منو دوست داشت هم من وخونداده های هر دوتامون هم از دوستیمون با خبر بودن وقصدازدواج داشتیم خونداده اون بزرگ بودن منو قبول کرده بودن چون میدونستن چقدر پسرشونودوست دارم .ولی نمیدونم بعد 4 سال که ما باهم دوست بودیم وهمه چی برای ازدواج ما جور شده بود یهو دایی من مخالفت کردو رابطمون تموم شد. تااینکه من بخاطرش بد جورمریض شدم وافسردگی گرفتم .چند ماه ازاین قضیه گذشت ولی پسره دست بردار نبود هی زنگ میزد خونمون ووقتی خونوادم برمیداشتن حرف نمیزد ولی من برمیداشتم حرف میزد وچون نمیتونستم حرف بزنم گوشیو میذاشتم شمارمو خونوادم عوض کردن خلاصه چند ماه گذشت ووقتی خونوادم دیدن من دارم نابود میشم وجلوی چشمشون پرپر میشم به دوستم سفارش کردن همون جایی که کار میکنه یه کاری هم واسه من جور کنه بلاخره من هم رفتم پیش دوستم کار کردم وسرم گرم کار بود چون صبح میرفتم وبعداز ظهر 6 میومدم خسته میشدم میخوابیدم تااینکه 2ماه از کارکردنم تو اون شرکت گذشت واونجا با یه پسری اشنا شدم ولی نفهمیدم چطور عاشقش شده بودم و بازم اشتباه اولمو تکرارکرده بودم وای خدا اینقدر دوستش داشتم که نتونستم تحمل کنم یه روز رفتم که بهش بگم نتونستم ولی روزبعد زودتراز کارم دراومدم زگ زدم به شرکت خودش برداشت وسلام کردم وخسته نباشی وگفتم شناختین تا گفت بله بفرمایین مائده خانم تااینو گفت قطع کردم.روز بعد بازم پیش هم کار میکردیم ولی من از خجالت داشتم میمردم نمیتونستم سرمو بالا بگیرم اومد گفت دیروز زنگ زده بودین کاری داشتین گفت شمارمو میدم به شمارم زنگ بزنید به شرکت زنگ نزنید.همون روز بازم زنگ زدم شرکت وخودش برداشت بعد سلام واحوالپرسی شمارشودادوقطع کردم وبرگشتم همون لحظه به شمارش زنگ زدم وگفت میشه بعد کارم حرف بزنیم قبول کرم تا ساعت 6 که من زنگ زدم وگفتم که میخوام یه حرفی بگم ولی روم نمیشه اینو گفتم وبدون اینکه چیزی بگم گفت قبول ولی کسی نباید توشرکت ازدوستیمون باخبر بشه چون اخراجمون میکنن واقعا هم اینجور بود اگه بفهمن هر دوتامون اخراجیم یه مدت از دوستیمون گذشت وخوب بودیم تااینکه من حرف ازدواج وپیش کشیدم وگفت موقیعتم جور نیست نمیتونم خونوادم قبول نمیکنن. خودش میدونه چقدردوستش دارم که هر کاری بخاطرش کردم بخاطرش مریض شدم بخاطرش هرشب گریه میکنم بخاطرش غذام شده فقط غم وغصه.ازاونروز بهم کم محلی میکنه نه زنگ نه اس نه دیدار.هر وقت تواین مدت بهش گفتم بیا بریم بیرون نیومده فقط یکی دوبار اومده اونم باهزارویک مصیبت والتماس.اصلا نمیاد بیرون میگه میترسم کسی ببیندمون.نه درست حسابی زنگ میزنه نه اس میفرسته. من همیشه زنگ میزنم وقتی وسط حرفمون شارزوم تموم بشه اون وقت برمیگرده میزنگه.نمیدنم چرا؟دلیل این همه بدرفتاری وکم محلیارو نمیدونم؟دوست بودیم ولی مثل یه غریبه بود باهام. .احساس میکنم اون منو فقط به خاطر رفع نیازش میخواد داالا دوستم نداره حتی اینو چند بارهم به خودش گفتم ولی جوابی بهم نداده وگفته چرادوست ندارم .من درجوابش گفتم اگه یکی کسیو دوست داشته باشه هر کاری میکنه بخاطرشمثل من که خودتم خوب میدونی راهی نمونده که بخوام عشق وعلاقمو بهت ثابت کنم.واقعا نمیدونم چیکار کنم بد جور دارم اذیت میشم .حتی من همه شرایط اونو قبول کردم من لیسانس دارم ولی اون زیر دیپلم .من فرزند جانبازم اون فرزند یه شغل ازاد نداشتن ماشین وخونه وهمه چیشو قبول کردم هی چی ازش نخواستم فقط خواستم که باهام تا اخرش بمونه چون دیگه نمیتونم بخاطرش اتیش جهنمو به جونم خریدم بخاطرش هر جور گناهیو مرتکب شدم پیش خدای بالاسرم روسیاهم کمکم کنید تورو خد.من نمیتونم ازش دل بکنم وببینم که میخوادمن یواش یواش به فکر جدایی باشم .شمارو به حضرت عباس کمکم کنید درسته بنده گنه کار خداهستم وروسیاهم ولی التماستان میکنم کمکم کنید ممنونم از همه شما عزیزان

 

نویسنده:مائده، ارسال شده در پنجشنبه 9 خرداد 1392 ساعت 12:10 بعد از ظهر، 7972 بار مشاهده شده، 14 نظر، PDF،



setarehhh در 10 سال و 10 ماه و 6 روز و 5 ساعت و 7 دقیقه پیش گفته

مائده جان .من هم1 ساله وارد همچین رابطه ای شدم . درست عین توام . بخاطرش هرکاری کردم و منم پیش خدا رو سیاهم . بدون درد تو رو کاملا حس میکنم . نه میشه ازش دل کند ونه بی محلی هاش قابل تحمله . فقط خواستم باهات هم دردی کرده باشم.

donya در 10 سال و 10 ماه و 6 روز و 4 ساعت و 41 دقیقه پیش گفته

مائده جان هیچ وقت ناامید نباش درهای رحمت خدا همیشه به روی بنده هاش بازه

به خدا توکل کن/ 1 بعد از جدایی از اون پسر نباید رابطه دیگه ای رو شروع میکردی

اونم رابطه ای که با پیشنهاد تو باشه و در اون هیچ برنامه ای چیده نشده باشه

یعنی فقط دوستی باشه.2  پسری که ببینه یه دختر بدون شناخت و مدت کوتاه

حاضره باهاش دوست بشه نمیتونه به این دختر بعنوان یه همراه و شریک خوب زندگی

نگاه کنه چون با خودش میگه این دختر بیشتر از روی احساس تصمیم میگیره تا عقل

و زندگی با ادامای احساسی آخر نداره چون دل هیچی نمیفهمه

باید احساست رو هرچند قوی توی دلت نگه میداشتی صبر میکردی اگر اونم احساسی داره

پیش قدم شه.3 توی رابطه حد رو نگه نداشتی هم واسه خودت هم واسه اون

محبت بیش از حد خطرسازه و هم اینکه هرچقدر آدم محبت کنه انتظار محبت از طرف مقابل

هم داره به همون نسبت بیشتر.. محبت رو باید به پای کسیکه ریخت که لیاقتش رو داشته باشه به این توجه نکردی مواظب نبودی میدونم دست خودت نبوده وابسته شدی

donya در 10 سال و 10 ماه و 6 روز و 4 ساعت و 24 دقیقه پیش گفته

وابستگی بدترین درده تو الان باید به این درد خاتمه بدی

رابطه تو با این آقا که هیچی ازش نمیدونی نمیدونی خودش کیه خانواده اش کیه

تموم کنی باید تموم کنی چون این دوستی آخر نداره این آقا تو رو برای زندگیش نمیخواد

اینکه گفته موقعیت ازدواج ندارم بهانه اس اگر تو رو انتخاب کرده باشه برای رسیدن بهت تلاش میکنه نه اینکه بگه نمیتونم حرف از خواستگاری هم که خودت زدی پس بدون وقتی کسی تو رو

واسه یه مدت موقت میخواد همون بهتر که باید ازش جدا شد دوستت نداره مائده

میخوای با کسی زندگی کنی که تو رو دوست نداره فقط بخاطر اینکه خودت عاشقشی؟؟

حتی حاضر نیس وقتشو برات بذاره بهت زنگ بزنه بیاد ببینتت در مقابل این آدم باید چیکار کرد؟

وقتی هیچ تمایلی نداره چرا میخوای اونو برای خودت نگه داری؟ همیشه گفتن برای کسی بمیر که برات تب کنه/چشم عقلت رو باز کن و برای همیشه رابطه تو باهاش تموم کن

فراموشش کن و به زندگیت ادامه بده من نظرم اینه از اون محیط کاری بیای بیرون

یه مدت رو استراحت کن سفر برو و خودتو تخیله کن با دوست و خانواده بیشتر باش

تو اون از ذهنت پاک شه و اینو بدون اگه بخوای هیچی سخت نیس جدایی سخت نیس

فراموش سخت نیس اگه نخواسته باشی واست سخت میشه

مائده خانوم گل با این آقایی که هیچ اهمیتی به احساست نداره و نمیخواد باهات ادامه بده

هیچ فردایی نداری خودتو نجات بده و اونو بذار کنار

خدا پشت و پناهت

زینب در 10 سال و 10 ماه و 5 روز و 17 ساعت و 27 دقیقه پیش گفته

دوست خوبم نمی خوام یه وقت خدایی ناکرده ناراحتت کنم ولی یه سوال.اون قبلی رو چه جوری فراموش کردی؟برای اونم که گریه می کردی و مریض شده بودی و حالا کو؟به نظر من باید اینو قبول کنی که احساساتت تو رو تحت کنترل گرفته و این اصلا خوب نیست.

من به عنوان یه دختر اینو همیشه گفتم و میگم: بیرون از خونه جای احساسات و عشق و عاشقی نیست. بلکه دختران برای تعاملات اجتماعی و کمک به آبادی مملکت و رشد پا به عرصه اجتماع گذاشتن. 

پس بیرون از خونه باید خودشون و احساساتشون رو کنترل کنن. 

وگرنه اجتماع رو به نابودی می ره عزیز دلم.

خدا با وجود گناهایی که کردی و خودتم بهشون معترفی هنوز دوست داره و بهت روزی میده و گناهاتو پوشونده تا ابروت خدایی نا کرده نره و شرمنده اطرافیان نشی(خدا با همه بنده هاش همین طوریه)اما این اقا پسر چی؟ تو تمام وجودت رو به پاش ریختی و باز بهت کم محلی می کنهکدوم برای تو بهترن؟خدا یا دوست پسرت ؟نگهداشتن کدوم برات مفید تره؟تو دختری. احساسی هستی. قبول !ولی این چه بلاییه سر خودت میاری اخه؟یه کم بیشتر فکر کن. به خودت . به زندگی و اینده ات/به عزت نفست که پیش این اقا داره از بین می ره.خودت رو دوست داشته باش

اگر یه زندگی پاک می خوای باید پاک زندگی کنی.موفق باشی یاعلی

مرجانه در 10 سال و 10 ماه و 4 روز و 9 ساعت و 42 دقیقه پیش گفته

متن تون رو که می خوندم خیلی احساس ناراحتی کردم چون من هم یک دخترم و احساس تو رو به عنوان یک دختر درک می کنم ولی بهتره که خودت بررسی کنید رفتارت رو، آخه دختر خوب تو اگه قصدت ازدواج هست و می خوای به گناه نیفتی دیگه دوست شدنت با پسر غریبه چیه؟! اولا که باید بگم شما دوستی دومت کاملا غیر منطقی بوده و اگه اون موقع که به خاطر کات کردن با اولی احساس افسردگی می کردی می رفتی پیش روانشناس، به اینجا نمی رسید، ببین دوست خوبم شما توی شرایط روحی مناسبی نبودی و برای فراموش کردن دنبال دست آویزی می گشتی که بتونی احساس تو بهش منتقل کنی و راحت تر بتونی مورد قبل رو هضم کنی، این معمولا بدترین راه برای فراموش کردنه که تو امتحانش کردی، دوما این که بهتره اول خودتو خوب بشناسی به ارزش های خودت پی ببری نیاز های خودت رو بسنجی و بعد با خودت کنار بیای که تصمیم ات برای زندگیت چیه؟ خیلی ناراحت شدم که دیدم در مورد زندگیت دیگران نقش اصلی رو داشتن

مرجانه در 10 سال و 10 ماه و 4 روز و 9 ساعت و 30 دقیقه پیش گفته

دوست خوبم من اصلا از نصیحت کردن خوشم نمیاد، اما می خوام به عنوان خواهر بزرگترت که بارها سادگی دخترها و زرنگی پسرها رو دیدم، نصیحتت کنم، مائده جان، بذار رک بهت بگم این راهی که پیش گرفتی بزودی جز پشیمونی و حتی آبروریزی چیزی نداره، احساساتی بودن دختر مسئله طبیعیه ولی فراموش نکن که هر حسی رو میشه کنترل کرد، خودت رو با این رفتارهای عجیب و غیر منطقی بی ارزش نکن، ارزش دختر به بکر بودن اونه( بکر بودن نه تنها فیزکی بلکه روحی) تا کی می خوای درگیر این مسائل باشی، کسی که تو رو بخواد خودش پا پیش میذاره و خیلی بیشتر از تو مشتاق به ازدواجه، اینجور که تو رفتار میکنی انگار چوب حراج زدی به خودت،سرتو بنداز پایین و به کارت برس، یعنی چی که اون پسره زیر دیپلمه و من لیسانس، هیچ فکر کردی چقدر اختلاف در همین مورد میشه پیدا کرد، به خدا توکل کن، خدا به دلهای شکسته هر چند هم خطاکار نزدیکه، تو به شدت نیاز به انقلاب داری! باید سرنگون کنی این حاکمیت احساس و هوس رو، دختر یعنی ناز، تو که نباید ناز مردی رو بکشی، عزت نفس داشته باش و حتما حتما حتما پیش روانشناس برو  اون برات از روحیه دام گستری مردان جامعه فعلی میگه و از حماقت هایی که تو میتونی درگیرشون بشی

hassan در 10 سال و 10 ماه و 4 روز و 7 ساعت و 12 دقیقه پیش گفته

با عرض سلام

آبجي من

در عين سادگي و بي آلايش حرفهاتو زدي

درسته كه دل كندن از كس كه دوستش داره كار سختيه

ولي اين كار رو حتماً انجام بده و قطع رابطه كن باهاش

چون كسي كه ارزش دوست داشتن باشه اينجوري با كسي برخورد نميكنه

ارزش خودتو اينقده پايين نيار آبجي

به نظر من اون لياقت داشتن تو رو نداره

اسراري هم نداشته باش چون ارزش شخصيتي خودت را پايين مياري عزيز

كسي رو دوست داشته باش كه پي به عشقت ببره

آبجي من تنت رو به هر كسي كه ابراز علاقه كرد نسپار چون ارزش و بزرگيت زير سوال ميره

اين يك اصله يك قانونه

TANHA در 10 سال و 10 ماه و 3 روز و 6 ساعت و 17 دقیقه پیش گفته

سلام آجی جون

قربونت برم حیف تو نیست تو لیسانس داری می خوای یک عمر با یکی زندگی کنی ول کن عشقو آخرش که چی؟؟!!! آخر این گریه ها چیه آخر این غم و غصه خوردنا چیه خودتو بالا بگیر گلم نذار زندگیت خراب بشه ی بار شده بشینی برا امام زمان گریه کنی می دونی اون چقدر ناراحته ی بار بشین باهاش حرف بزن ما که لیاقت نداشتیم ولی تو خوشحالش کن

با هیچکی به اندازه ی امام زمان نمی شه عشق بازی کرد اینو جدی میگم

هر چند وقت ی بار زیارت عاشورا بخون نمی دونم خودتو به خدا نزدیک کن نذار روحت به جای رسیدن به خدا به شیطون برسه امید وارم فکر نکنی ک دارم حزب اللاهی بازی در میارم نه دارم حرف دل می زنم

برو دنبال امام زمان اگه هیچی نبود بیا جوری بزن توی صورتم  که پوست صورتم ی جا بکنه بهت قول می دم هنوز دیر نشده مباا شیطان وسوست بکنه وا خیلی مراقب باش تو برو سراغ خدا همون طور که سراغ اون پسره رفتی  ببین خدا چی بت میده برا منم دعا ک.

باشه؟؟!!! دوستت دارم مراقب خودت و اون دل پاکت باش.

mahdi در 10 سال و 10 ماه و 1 روز و 17 ساعت و 42 دقیقه پیش گفته

پروردگارم , مهربان مناز دوزخ این بهشت رهاییم بخش !در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است

و هر زمزمه ای بانگ عزایی

و هر چشم اندازی سكوت گنگ و بی حاصلی ,

رنج زای گسترده ای .

در هراس دم میزنم

در بیقراری زندگی می كنم 

و بهشت تو برای من , بیهودگی رنگینی است .

این حوران زیبا و این غلامان رعنا 

همچون مایده های دیگر برای پاسخ نیازی در من اند 

اما خود من بی پاسخ مانده ام !

هیچ كس , هیچ چیز 

در اینجا ” به خود " هیچ نیست

" بودن من " بی مخاطب مانده است .

من در این بهشت

همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهاییم .

" تو قلب بیگانه را می شناسی كه خود 

در سرزمین وجود بیگانه بوده ای " !

"كسی را براییم بیا فرین تا در او بیارامم " !

دردم درد " بی كسی " بود
 

mahdi در 10 سال و 10 ماه و 1 روز و 17 ساعت و 36 دقیقه پیش گفته

هیچ کس با من در این دنیا نبودهیچ کس مانند من تنها نبود هیچ کس دردی ز دردم بر نداشتبلکه دردی نیز بر دردم گذاشت  هیچ کس فکر مرا باور نکرد خطی از شعری مرا از بر نکرد هیچ کس معنای آزادی نگفت در وجودم رد پایش را نجست  هیچ کس آن یار دلخواهم نشد هیچ کس دمساز و همراهم نشد هیچ کس جز من چنین مجنون نبود در کلاس عاشقی دلخون نبود  هیچ کس دردی نکرد از من دوا جز خدای من خدای من خدا

samira805 در 10 سال و 10 ماه و 6 ساعت و 18 دقیقه پیش گفته

دوست عزیزم. اون آقا دغل بازی بیش نیست. اگر عذاب میکشی، اگر اون همراه خوبی برای تو نیست، بگذار و بگذر! اگه بخوای به پای اون بمونی تنها چیزی که برات داره اینکه، از غم و غصه و عذاب یه خواب راحت نداشته باشی. اگر حتی گناهی مرتکب شدی، دلتو بسپار به خدا و از این زندگی که اون برات ساخته دل ببر. اگه تا حالا اشتباه کردی از این به بعدشو اشتباه نکن

nina در 10 سال و 9 ماه و 26 روز و 4 ساعت و 51 دقیقه پیش گفته

مائده خانم نمیخوام ناراحتت کنم اما کارت از اول اشتباه بود.متاسفانه تو جامعه ما این فرهنگ جا نیفتاده که دختری به پسر ابراز عشق کنه و این عشق باید اول از طرف پسر باشه وگرنه حتی اگه پسره هم عاشق باشه از چشمش میوفتی حتی اگر جزو موارد نادرم باشی و از چشش نیفتی با برقراری رابطه جنسی پسر ازت سرد میشه.مهمترین دلیل ازدواج مردا داشتن رابطه با دختر مورد علاقه شونه حالا اگه این رابطه قبل ازدواج صورت بگیره 99 درصد دیگه ازدواج صورت نمیگیره اگر هم بگیره زندگی جهنمی با شک و شبهه و دعوا خواهد بود.سعی کن احساساتتو کنترل کرده و فراموشش کنی محیط کاریتم عوض کن

roz66 در 10 سال و 9 ماه و 18 روز و 1 ساعت و 27 دقیقه پیش گفته

سلام دوست عزيز

به نظر من تا دير نشده ازش دست بكش .اينجوري بيشتر خودتو عذاب ميدي .اون براش فرقي نداره كه شما تو زندگيش باشي يا نه اون پسر فقط الان داره با شما نيازشو ارضا ميكنه و براش مهم نيست كه چي بر سر شما مياد .چند وقت ديكه ميره يكي ديگه رو پيدا ميكنه حتي پشت سرشم نگاه نميكنه .

تو رو خدا ازش دل بكن ميدونم خيلي سخته خودم كشيدم ولي اگه الان رهاش كني خيلي بهتره كه ببيني با يكي ديگس اونجوري ديگه واقعا خورد ميشي.

توكلت به خدا باشه .ازخدا كمك بخواه حتما تنهات نميزاره

ساناز در 10 سال و 9 ماه و 7 روز و 1 ساعت و 5 دقیقه پیش گفته

سلام دوست خوبم.

وقتی احساسات زمام امور رو به دست می گیره نمیدونی داری چیکار میکنی ،مائده جون احساسات پاک و با ارزشتو صرف ی پسر بی ارزش نکن اون آدم چه میفهمه دوست داشتن یعنی چی.

میدونم فراموش کردن سخته ولی غیرممکن نیست ، برو پیش روانشناس تا ی کم سختی راهت کمتر بشه . آخر این دوستی جداییه سختیشو الان تحمل کنی بهتره تا چند وقت دیگه ، باهاش تموم کن که رفتارای سردشم بیشتر اذیتت نکنه. موفق باشی 

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي