آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 3.238.161.165

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  54.234.136.147
  54.227.104.229
  54.212.238.75
  54.166.170.195
  54.163.14.144
  52.55.55.239
  52.167.144.219
  52.167.144.205
  52.167.144.192
  52.167.144.168
  47.128.41.241
  47.128.39.170
  47.128.35.22
  47.128.35.216
  47.128.35.211
  47.128.20.206
  44.222.104.49
  44.215.110.142
  44.213.80.203
  44.212.39.149
  44.211.228.24
  44.204.65.189
  44.204.218.79
  44.204.204.14
  44.201.24.171
  44.200.40.97
  40.77.167.75
  40.77.167.25
  40.77.167.2
  40.77.167.136
  40.77.167.10
  35.173.178.60
  35.171.22.220
  34.227.112.145
  34.204.52.16
  34.204.196.206
  34.203.221.104
  34.201.16.34
  3.81.221.121
  3.239.57.87
  3.238.79.169
  3.238.161.165
  3.235.68.180
  3.235.251.99
  3.235.249.219
  3.235.227.36
  3.235.139.122
  3.231.146.172
  3.230.76.153
  3.227.252.87
  207.46.13.6
  207.46.13.17
  207.46.13.168
  207.46.13.14
  207.46.13.126
  205.185.193.120
  18.233.223.189
  18.212.102.174
  18.209.63.120
  18.208.172.3
  18.206.12.31
  178.45.35.92
  165.231.35.108

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  کسی که دوستش دارم چطور فراموش کنم؟

سعید

سال تولد 1363 //جنسیت شما آقا ///وضعیت تاهل متاهل ///عنوان نامه شما کسی که دوستش دارم چطور فراموش کنم؟

  


متن دردو دل و مشکل شما - فارسی تایپ شود با سلام به تمامی دوستان
متن طولانیه اما ارزش خوندن داره پس وقت بزارید و حتما بخونید
از روزی که با این سایت آشنا شدم وقت گذاشتم و تمامی مطالب را خوندم
در بین سوالات کاربران آنچه بیشتر ازهمه جلب توجه میکرد این بود
که چطور میتونیم عشقمون را فراموش کنیم؟
من نظرخودم را میگم دوستان دیگه هم نظرشون رو در همین پست بدن
تایه مقاله جامع داشته باشیم و همه به راحتی بتونن استفاده کنن
به نظرمن فراموش کردن کسی که، مدتی بهترین روزهای زندگیت را باهاش گذروندی محاله
خصوصا اگه واقعا همدیگه را دوست داشته باشید
یه وقت هست آدم با یکی دوست میشه با هم رابطه دارن خیلی هم صمیمی هستن ولی همدیگه را دوست ندارن
اینا با جدا شدن از هم سریع همدیگه را فراموش میکنن البته اکثرا آقایون اینطوری هستن مثلا
من یه دختری را دوست دارم و منتظرم شرایطی پیش بیاد که برم خاستگاری ولی در این بین با چند تا دختر دیگه
رابطه خیلی صمیمی دارم که اصلا هدفم ازدواج نیست بهشون هم میگم ولی خودشون قبول میکنن
که دوست باشیم وقتی ترکشون میکنی ناراحت میشن که فلانی خیانت کرد
فراموش کردن برا من خیلی سادست چون دوستشون ندارم.
بگذریم اگه دو نفر واقعا همدیگه را دوست داشتن و به هم نرسیدن چکار کنن؟
به نظر من اولین سوالی که ایجاد میشود این است که:چرا مرا ترک کرد؟
اگر بتوان جواب این سوال را پیدا کرد میتوان راه حلی خوبی ارائه داد
کسانی که در این سایت از معشوق/ عاشقشون گلایه کردن هرگز دلیلی ندارن
چون اصلا بهش فکر نکردن
مهمترین گام:فکر کن چرا کسی که عاشقت بود ترکت کرد؟
ممکن است قبل از دوستی به شما گفته باشد که شرایط ازدواج با شما را ندارد
ممکن است در طی دوستی با شما ایراداتی در شما دیده که نمیتواند با آنها زندگی کند
ممکن است به این نکته پی ببرد که نمیتواند شما را خوشبخت کند و فداکاری کند
ممکن است از کس دیگری به او گفته شما رادوست دارد و بخاطر او فداکاری کند
ممکن است خانواده اش از او بخاهد شما را ترک کند
ممکن است شما فریب خورده باشید
در بین همین مطالب کاربران شما میبینید که پسری دختری را فریب داده و حتی با او 3کس داشته
اما هنوز این دختر سوال می کند چطور او را فراموش کنم
فراموش کردن این افراد از راحترین کارهاست اصولا نامردها زودتر فراموش میشوند
و هزارا ن دلیل دیگر که باید جواب آن را بیابید
وقتی شما برای خودتان جواب داشته باشید می توانید با قضیه کنار بیائید.
اما اگر واقعا 2نفر یکدیگر را دوست داشتند و مثلا خانواده یکی از طرفین مخالفت کرد یا آزمایش خون
یا هر دلیل دیگر حالا چطور فراموش کنیم؟
در جواب باید بگویم هیچوقت نمیتوانید فراموش کنید و این عشق تا پایان عمر همراه شما خواهد بود
وقتی دلیلی قانع کننده وجود ندارد فراموشی محال است
شاید اگر با هم ازدواج می کردید آتش عشق کمتر میشد اما مدام فکر میکنی بهترین گزینه را از دست دادی
پس یادمان باشد هیچوقت نپرسیم چطور فراموش کنیم ؟
بلکه بپرسیم چطور بودون او زندگی کنیم؟حال بنشین و برای خودت جواب پیدا کن
من به معشوقه ام گفتم حال که شرایط دنیا اجازه نداد با هم باشیم پس قول بدهیم در آخرت برای هم باشم
یکدیگر را فراموش نکردیم با هم قهر هم نیستیم هیچ ارتباطی هم با هم نداریم
اما دنیا که معلوم نیست چقدر در آن زندگی میکنیم تمام شدنی است
من ازدواج کردم و یکسال بعد او هم ازدواج کرد هر دو زندگی خوبی داریم
در طول این مدت چقدر اشک ریختیم چقدر غصه خوردیم چقدر رنج کشیدیم اما چه فایده داشت ؟
خودمان را با چیزهای دیگری سرگرم کردیم تا با لاخره به هم برسیم
ببخشید متن خیلی طولانی شد دوستان دیگه نظراتشون را بدن تا ازش یه متن کامل بنویسیم ودر سایت قرار بدیم

 

نویسنده:سعید، ارسال شده در يكشنبه 5 شهريور 1391 ساعت 01:20 قبل ‏از ظهر، 40677 بار مشاهده شده، 19 نظر، PDF،



ایرسا در 11 سال و 3 ماه و 11 روز و 19 ساعت و 22 دقیقه پیش گفته

آقا سعبد شما عضو فعال سایت هستید چون مشکلات بچه ها که خوندم در قسمت نظر خواهی شما بودید من میخوام مشکل خودم توی سایت بنویسم بایت از طریق ایمیل خودم اقدام کنم یا از طریق سایت در قسمت فرم ارسال متن مشکل بنویسم چندین بار نوشتم ولی تو لیست بچه ها نیست میشه رهنماییم کنید.
admin گفته:
پستها در نوبت قرار گرفته و بر اساس نوبت منتشر میشوند

ایرسا در 11 سال و 3 ماه و 10 روز و 23 ساعت و 59 دقیقه پیش گفته

ممنون ،برای عضو  شدن باید مبلغی پرداخت بشه .چون من تازه با این سایت آشنا شدم
admin گفته:
عضویا در سایت دلداری رایگان میباشد - در سایت تنظیم خانواده حق عضویت اخذ میشود

زهرا در 10 سال و 7 ماه و 20 روز و 15 ساعت و 33 دقیقه پیش گفته

مرسی عالی بود

parisa در 10 سال و 5 ماه و 22 روز و 15 ساعت و 45 دقیقه پیش گفته

خوشم نیومد

واصلا با نوشته ها موافق نیستم آدمی ک عاشقه کسی دیگه رو تو زندگیش وارد نمیکنه.تنها میمونه.

رويا در 10 سال و 1 ماه و 4 روز و 21 ساعت و 41 دقیقه پیش گفته

موافق نيستم.من خودم عشق دوم كسي شدم كه عشق اولم بود.و بدليلي كه خانواده هاشون مواق نبودن ازهم جدا شده بودند.اما عقده شده بود براش.منو هم سوزوند.من عشق دوم شدن رو قبول كردم اما اون بي دليل گذاشت و رفت!بي دليل!!!! 

شما ميگي من ازدواج كردم اونم ازدواج كرده و خوشبختيم.اما اگر شما دونفر عشق همسراتون باشيد و همسراتون عاشق شما باشن؛ ولي دلاتون با همسراتون نباشه  و پيش همديگه باشه اين خودش نامردي و خيانته.

تنها در 10 سال و 17 روز و 1 ساعت و 36 دقیقه پیش گفته

سلام مطالب جالبی بود



من خیلی تنهام

کسی نیس کمک کنه؟

علی در 10 سال و 6 روز و 22 ساعت و 42 دقیقه پیش گفته

با رویا موافقم



وقتی "واقعا" عاشق کسی دیگه هستی و نمیتونی بهش برسی، تنها موندن خیلی بهتره تا اینکه با کس دیگه ازدواج کنی و هنوز دلت پیش قبلی باشه

لعیا در 9 سال و 5 ماه و 24 روز و 16 ساعت و 48 دقیقه پیش گفته

چقدر راحت میگین که میشه یه نفر را با راه حل و جواب فراموش کرد ولی من الان 3 ساله یکی رو دوست دارم که نمی دونم دوسم داره یا نه...هر چقد با خودم کنار اومدم که فراموشش کنم .نشد که نشد,به هر کی میگم ,میگه چقد ساده ای ,ولی من چه کار کنم با این دلم

سحر در 9 سال و 5 ماه و 15 روز و 13 ساعت و 54 دقیقه پیش گفته

سلام واسه کسی که عشقش پاک بوده چایگزینی و فراموشی خیلی سخته ،من امروز با عشقم قطع رابطه کردم دلم داره میسوزه بی قرارم میتونم بگم عشقم واسم مثل مجنون بود اما شرایطی پیش اومد که زندگیمون تغییر کرد کلا ساکت شد انگار نه انگار که همون ادمه سر موضوعی فهمیدم که دروغ میگه بهم اما انکار میکنه اصلا باورم نمیشه 180 درجه تغییر کرد جواب منطقی نداده بهم گف ولم کن یه اداهایی درمیاره که میخواد من سرد بشم خلاصه دارم میسوزم که نکنه همه چی تو این 4سال دروغ بوده...هم میگم امکان داره هم میگم نه اصلا.ببخشید دردو دل کردم باهاتون طولانی شد کسی میتونه راهنماییم کنه چیکار کنم؟؟؟؟؟؟فکر اینکه تا اخر عمرم دیگه نمیبیمش دیونه م میکنه...با اینکه تفاوتهاییم داشیم که من به خاطر دلم نمیخواسم ببینمشون میگف من پشتتم ای خدا یه دردیه که بااینکه از دور بچه بازی به چشم میاد اما بدجور میسوزونه....

Marjan در 8 سال و 5 ماه و 29 روز و 18 ساعت و 8 دقیقه پیش گفته

با متن بالا موافق نیستم.من پسری رو دوس داشتم عاشقش بودم تو بدترین شرایط زندگیم بدادم رسیدو نجاتم داد اونم منو واقعا دوس داشت وکلی برام وقت وانرژی گذاشت تا از افسردگی نجات پیدا کردم بدون اینکه ذره ای بهم نظر سو داشته باشه.اما چون شرایط ازدواج نداشت یهو بی سرو صدا وحتی بدون خدافظی غیبش زد.اون زمان بیست سالمون بود هردومون والان پنج سال گذشته ومن تمام این سالها حتی برای لحظه ای فراموشش نکردم وحتی یه لحظه ام نمیتونم کسی رو بجاش بیارم.میگفت نمیخواد باهم دوس باشیم .وقتی همو میدیدم جفتمون بال درمیاوردیم واون لحظه که میخواستیم برگردیم خونه انگار جونمونو میخواستن بگیرن.عشق حقیقی وپاک هیچوقت فراموش نمیشه.محاله.

مریم در 8 سال و 4 ماه و 28 روز و 23 ساعت و 51 دقیقه پیش گفته

من27 سالم 2سال پیش بایکی دوس شدم ک مطمئنم عاشقم بود ی لحظه ازهم بیخبر نبودیم و علاقه ما زبانزد بود از هیچی برام دریغ نکرد حالا فهمیدم زن داشته با ی بچه و زنش تازگیا فوت شده  کلی سوال دارم ک ج نمیده و من باز عاشقشم شما بگین چیکار کنم

فاطمه در 8 سال و 4 ماه و 12 روز و 11 ساعت و 10 دقیقه پیش گفته

سلام.

با ى دنيا نا اميدى پناه آوردم به اين سايت

پنج سال پيش با ى عوضى نامزد كردمو اون كثافت بكارت منُ

بعد اون جريان ن ميتونستم ب خانواده م بگم چه بلايى سرم اومده

نه ميتونستم يك لحظه ب اين فكركنم ك باهاش زير ى سقف برم واسه همين خودكُشى كردم و دست آخر ازش جدا شدم و دوسال بعد اون با آقايى آشنا شدم و رابطمون ب طرز عجيبى نزديك و صميمى شد

بعد يكسال و نيم ك باهاش آشنا شدم وضعيت بكارتم بهش گفتم و ايشون گفت ك ى تيكه گوشت واسش ارزشى نداره و باهم رابطه داشتيم

تا مدتى پيش ك خانواده ش اومدن خاستگارى و مادرش پاشُ كرده تو ى كفش اگر دوشيزه نباشى ب آتيش ميكشم زندگيمو

نميدونم چيكار كنم

يكساله باهاش رابطه دارم

فكر نبودنش فلجم ميكنه

فكر اينكه با كسى جز من ازدواج كنه استخونمو خاكستر ميكنه

دارم ديوونه ميشم هر لحظه م عذابه

هر نفسم با ناراحتيه

هيچ اميدى به آينده ندارم دوسش دارم نميتونم ازش دل بكنم نميتونم

sara در 8 سال و 4 ماه و 8 روز و 1 ساعت و 45 دقیقه پیش گفته

سلام من هفت سال پیش متارکه کردم . با یه آقای مجرد آشنا شدم برای ازدواج نبود یعنی یه بار میگفت کاش بچه نداشتی یه بار میگفت کاش چادری از این قبیل ... که گفتم برو ازدواج کن . ایشون بعد یکسال ازدواج کرد. ولی دوسال پیش روباره برگشت با التماس . من هم چون تنها بودم قبول کردم . الان بچش به دنیا اومده و حسادت من بیشتر ..و به من کم توجه شده. و من وابسته تر. بهشمیگم من دیگه تامین عاطفی نیستم ولی منو کنار نمیزاره نمیدونم چرا؟اگه دوسم داشت چرا رفت واگه دوسم نداشت چرا برگشت تا حدودی ساپورت مالی هم میکنه . با این تفاسیر یه راهی برای کنار گذاشتنش لطفا ؟

سعید در 7 سال و 11 ماه و 25 روز و 11 ساعت و 56 دقیقه پیش گفته

سلام به همه

من تقریبا پنج سالی با یه خانمی ارتباط داشتم یعنی از سال دوم دانشگاهم

به هم قول داده بودیم که تا آخر کنار هم و برای هم باشم

خیلی وقتا ازش نامردی میدیدم ولی چون دوستش داشتم بهش حرفی نمیزدم

گذشت و گذشت تا اینکه دانشگاه تموم شد و رفتم خدمت مقدس سربازی. کلی این در و اون در زدم تا شهرستان نباشم و تهران خدمت کنم. روزای آخر آخر سربازیم بود که گفت پسر عمه اومده خواستگاریش و ایشون هم جواب مثبت داده . یک روز تمام اشک ریختم. واقعا واسم سخت و دردناک بود. تا اینکه چند روز بعد از اون نامردی ، وقتی با موتور داشتم میرفتم پادگانم تو راه با یه وانت نیسان تصادف خیلی شدیدی کردم و تقریبا مردم. ولی خدا زندگی دوباره بهم داد؛ یه پای قطع شده یه چشم بیرون زده و 20 روز خونریزی مغزی و چند وقتی هم کما بودم که خدا همه اینارو دوباره بهم برگردوند. (بعدا فهمیدم ایشون از پسر عمه هم طلاق گرفته و با کس دیگه ای ازدواج کرده) البته فقط به دعای پدر و مادرم و اطرافیان بود که برگشتم.

میدونم متن طولانی شد ببخشید

با این همه دوسال هم از تصادفم میگذره اما هنوز نه تونستم فراموشش کنم و نه با کسی دیگه ارتباط داشته باشم.

دل خونه خداست. نباید کسی دیگه رو غیر از اون به دلمون راه بدیم.

خیلی سخته آدم خاطره هاشو فراموش کنه. ولی سخت تر از اون تحمل تنهاییه.

تسلیم خدا باشیم که خودش بهترین رو نصیبمون میکنه.

من معجزه رو دیدم. کسی باورش نمیشد بیدار بشم و حتی بتونم دوباره راه برم. اما خداروشکر که کنار خانواده ام هستم.

تسلیم خدا باشیم و بهش امید داشته باشیم که بهترین رو بهم میده. حتی از جایی که اصلا فکرشو نمی کنیم.

سعید در 7 سال و 11 ماه و 25 روز و 11 ساعت و 20 دقیقه پیش گفته

اینو یادم رفت، الان یک سال و نیمه از بیمارستان اومدم خونه، ولی تو این مدت یه شب راحت نخوابیدم. تا طلوع آفتاب بیدارم و بعدش یه ساعت چرت میزنم دوباره روز از نو روزی از نو.

حتی نتونستم یه قطره اشک بریزم. نمیدونم چرا

بغض خفه ام میکنه اما اشک........

کلا عوض میشه آدم وقتی همچین اتفاقایی رو پشت سر میذاره.



بهترین هدیه خدا به ما سلامتیه، تا وقتی داریم حواسمون بهش نیست. اما اگه یه وقت از دست بدیمش.......

و بعد از اون خانواده. زیباترین کسانی که کنارمون هستن. مخصوصا پدر و مادر







واسم دعا کنید دوستان

مریم در 7 سال و 11 ماه و 16 روز و 22 ساعت و 41 دقیقه پیش گفته

سلام-نمی دونم پیامم خونده میشه یا نه-منم  4 سال با ی اقای دوست بودم-واز اولش قصدمون یا شاید فقط خیال می کرم قصد اون هم ازدواج بود- اون دانشجو بو من نبودم- تو اون دوران جون از وضعیت مالیش اطلاع داشتم همه تحقیقایدانشگاه هشو براش انجام می دادم بهش پول ت جیبی میدادمحتی شارژگوشی شو پولشو من می دادم-وقتی فوقشوگرفت گفتم بی اداده نده بیا برو سربازی بیا خواستگاری گوش نداد0بعد پشیمون شد هروقتم کم می یاورد می گفت خب می گی چیکار کنم- تو حین خدمت بود گفتم بیا خواستگاری  من اذت هیچی نمی خوام بیاین یه انگشتر بندازین بعد خدمت و کارت عقد می کنیم اینجوری دهن مردمم بسته میشه من در موردش با خانوادمم صحبت کرم ونظر اونارو هم جلب کردم ولی بازم فایده نداشت- گفت خانوادم قبول نمی کنن وهزارتا اما واگر...الان 4 ماه باهاش تموم کردم-وبه تازگی نامزد کردم-هرچند هر کاری هم کنم نمی تونم گشته رو فراموش کنم-اما از اینکه جداشم وزندگی جدیدی رو شروع کردم راضیم وخداروشکر میکنم که همسر خوبی خا بهم داده که باعث شه هیچ وقت افسوس گذشته رو نخورم.برای شما هم ارزوی موفقیت دارم

علی در 7 سال و 5 ماه و 22 روز و 14 دقیقه پیش گفته

سلام دوستان ومشاوران.من یه پسر23 سالم که سه ساله عاشق یه دختر19سالم ووقتی بهش گفتم بامن ازدواج کن گفت من حسی به توندارم وحق انتخاب دارم وخلاصه یه جوراییم ناز کرد.خب خیلی بهش وابسته شدم وسه ساله توفکرشم وازش دورم ونمیبینمش درشهردیگه ای هستن.من چیکارکنم که اون منو بخواد یااگرنمیشه چه جوری وقتی نمیتونم فراموششش کنم؟

SADEH در 7 سال و 5 ماه و 13 روز و 1 ساعت و 44 دقیقه پیش گفته

سلام من اول دبیرستان بودم عاشق یه خانوم شدم ولی همیشه می ترسیدم برم بهش بگم هر روز طوری از کوچه عبور می کردم که ببینمش تابستان کلاس زبان می رفت من بازم می دیدمش  پدرش مغازه تاسیسات داشت به بهانه های زیادی می رفتم جلوی در خونشون البته منظورم زمانی که نمی تونستم ببینمش بود خلاصه بگم سال سوم دبیرستان رفتم باهاش صحبت کنم ولی چون خجالتی بودم حرف هایی بهش زدم که خودم نفهمیدم زبانم کی داشت کنترل می کرد اونم بهم توجه نکرد و رفت سال سوم تمام شد سه ماه کامل ندیدمش فقط شماره خونشون به بهانه کار با پدرش تماس می گرفتم پیش دانشگاهی جزو دبیرستان شد بازم من هر روز دیدمش یه روز دل و زدم به دریا بهش گفتم من بدون تو نمی تونم بهش گفتم تو این چهار سال فقط تو رو دیدم بهش گفتم برام محترمی اونم درحالی که من پشت تلفن دست و پام می لرزید گفت نه نه نهتا یک ماه دنیا روی سرم خراب شد ولی ناامید نشدم بازم فقط نگاهش کردم گفتم حتما باید بیشتر منتشو بکشم شوخی شوخی بعد از دبیرستان 5 سال گذشت و من رفتم دنبال درس و فقط بهش نگاه کردم هفته ای چند بار از جلوی در خونشون رد می شدم که شاید برای چند ثانیه ببینمش ... زمان مدرسه ماه مهر ماهی بود که دلم خوش بود که می تونم هر روز منظم ببینمش حتی پیش دانشگاهی شنبه که ما تعطیل بودیم من به بهانه دیدنش بازم می رفتم مدرسه20 مهر 95 داشتم به امید دیدنش از جلوی در خونشون عبور می کردم که دنیا برام اتیش گرفت البته من دست و پام داشت می لرزید اره صحنه ای رو دیدم که فکر کردنشم بعضی وقت ها نابودم می کرد یک لحظه با نامزدش وارد خونشون شدن اول فکر کردم راننده اژانسه ولی کاش بود بیشتر نمی تونم براتون بگم چون همین لحظه دست و پام داره می لرزهبعد 10 سال دل بستن یکطرفه من به اتیش کشیده شد چون فکر می کردم اگه برم خواستگاریش قبول می کنه من باختم چون زبان نداشتم چون ترس و حیا نمی ذاشت بهش نزدیک بشم چون تو این دنیا کثیف باید حیله گر باشی خیلی ها هستن با زبانشون روزی هزار نفر فریب می دن و خیلی راحت فراموشش می کنند ولی من بدبخت بگذریم شاید باید به خانوادم زود می گفتم ولی ترس نه گفتن اون خانوم نمی ذاشتاز اون روز زندگی من تمام شد ولی امید وارم دختر رویاهای من خوشبخت باشه امیدوارم همسرش ادم خوبی باشه چون اون اگه شاد باشه منم اون دور و برش با حسرت شادم امید وارم یه روزی یه اتفاقی باعث بشه بفهمه من چقدر دوستش داشتم عیبی نداره اگه کینه و نا امیدی امروز کل وجودم فرا گرفته ولی اون شاده و برام همین کافیه ته دلم بازم یه امید الکی دارم ولی بهش دیگه نزدیک نمی شم قبلا وقتی می دیدمش اروم راه می رفتم ولی حالا وقتی می بینمش فوری رامو کج می منم ازش گذشتم ولی فراموشش نمی کنم دیگه مال من نمی تونه بشه ولی جاش تو قلبمه شاید روزی این متن بخونه دختر ارزوهای من خوشبخت بشی من دوستت داشتم ولی بلد نبودم چطوری بهت بگمامیدوارم عقده این سرنوشت ذاتمو کثیف نکنه چون نابود میشم

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي