بازديدکنندگان:
حوا
سال تولد 71 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل مجرد ///عنوان متن چه طور تحمل کنم آخه؟؟
سلام دوستان خوبم. میدونم واقعا کاری از دست هیچ کس بر نمیاد .اما لااقل شاید بتونین با حرفاتون دلداریم بدین.
من حدود 1 سال و نیم پیش با یه پسری توی ی سایت آشنا شدم .اوایل عادی بود اما اون خیلی چرب زبون بود و خلاصه خرم کرد بعد 4 و5 ماه خودم شمارمو بهش دادم آخه اولین پسر تو زندگیم بود . احساس کردم خیلی دوستش دارم.
یه قرار ملاقات گذاشتیم هم دیگه رو دیدیم. به دلم نشست.هر روز باهاش صمیمی تر شدم.شبا با صدای اون خوبم میبرد ..
بهم گفته بود سه سال تنهاست و عشق قبلیش در کمال نامردی تنهاش گذاشت و رفت و حالا تو اولین دختری هستی که بازم واقعا عاشقت شدم.
من که از همون اولم تو فکر ازدواج باهاش بودم اما به طور جدی با هم حرف نزدیم.تا اینکه خوب بهم نزدیک شدیم.یه بار توی پاک بهم گفت تو خانوم خودمی و مال خودمی و از هیچی نترس و بذار لباتو ببوسم و بخورم.من اول یه کم مقاومت کردم اما بعد خر شد و اجازه دادم.
تا اینکه یه دفعه زد زیرش در کمال نامردی گفت من و تو نمی تونیم با هم ازدواج کنیم. من فقط واسه دوستی می خواستمت. اقرار هم کرد که قبل من 3و4 نفر دیگه رو داشته و با همشون تقریبا ی سالی دوست بوده...
فقط گفت عادت میکنی.من که میرم شهرمون تو هم بمون همین جا انشاا.. خوشبخت بشی...
حالا من موندم یک سال خاطره..هر کار که میکنم میاد تو ذهنم. سر کلاس حواسم به اونه. فقط اشک میریزم.
تو رو خدا بگین چه کار کنم؟ دارم دیوونه میشم. کلا از زندگی ساقط شدم
آخه نامردی تا این حد..
نویسنده:حوا، ارسال شده در يكشنبه 3 شهريور 1392 ساعت 01:46 بعد از ظهر، 10306 بار مشاهده شده، 6 نظر، PDF،