بازديدکنندگان:
نازنین
سال تولد 1366 ایمیل آدرس شما جنسیت مونث وضعیت تاهل متاهل عنوان متن تنهایی
سلام
حدود 3 ساله ازدواج کردم. 6 ماه بعد از ازدواجمون کار همسرم به شهرستان انتقال پیدا کرد و مجبور شدیم بریم. تمام وسایل رو خونه پدرم گذاشتیم و خونه رو هم پس دادیم. اوایل خودمم هم تو شهرستان مشغول به کار بودم اما کم کم احساس افسردگی شدید می کردم. یه چند ماهی برگشتم و منزل پدرم موندم. اما دوری شوهرم هم خیلی سخت بود. خلاصه با اصرار شوهرم دوباره رفتم شهرستان اما بازم طاقت نیاوردم و برگشتم آخه شهرش خیلی کوچیکه. شبیه روستا میمونه تا شهر و اونجا هیچ دوستی نداشتم. صبح تا شب تو خونه تنها بودم تا شوهرم برگرده.
الان احساس خیلی بدی دارم. خیلی از جوونای فامیل بعد من ازدواج کردن حتی برادرم، حالا همشون دارن بی دردسر زندگی شون رو می کنن اما من بلا تکلیف موندم. اعصابم داره داغون میشه. با خانوادم سر جنگ پیدا کردم. هر روز سر موضوعات مختلف دعوا داریم .طاقت شنیدن حرف رو ندارم و سریع اعصابم بهم میریزه و گریه می کنم. بیچاره ها نمیدونن با من چیکار کنن. واقعا مستاصل شدم.
نویسنده:نازنین، ارسال شده در يكشنبه 7 مهر 1392 ساعت 11:37 بعد از ظهر، 7293 بار مشاهده شده، 5 نظر، PDF،