بازديدکنندگان:
اسمان
سال تولد 65 جنسیت شما آقا وضعیت تاهل مجرد عنوان نامه شما گه جای من بودید چه تصمیمی می گرفتین؟
متن دردو دل و مشکل شما - فارسی تایپ شود
پسری هستم 25 ساله خانواده متوسط از همه نظر،فوق لیسانس معماری و عازم ایتالیا جهت ادامه تحصیل
با دختری توی یه مهمونی اشنا شدم که از لحاظ ظاهر خیلی جذاب بود،مهربان و...
بیشتر که باهاش اشنا شدم فهمیدم که تو شرایط سختی بزرگ شده ،پدرش واسه کار 7 سال پش رفته و برنگشته مادرش با وجود مخالفت دخترش غیابا طلاق و ازدواج محدد کرده ودختره با مادر بزرگش و خواهر کوچیکش زندگی میکنن.
دختر 19 سالشه.واسه من خیلی جالب بود رفتارش خیلی نگاش می کردم و زیر نظرش داشتم تا اینکه یه روز بم زنگ زدگفت واسه چی اینقدر نگاهم میکنی؟
نگاه پسرا 3 تا معنی داره یکیش دوست داشتنه....من ازش عذر خواهی کردم و گفتم از این به بعد حواسم به رفتارم هست.
این قضیه گذشت تا چند روز بعد اومدن خونمون واسم یه کادو تو یه بسته بندی قشنگ آورد.گفت بپاس زحماتی که واسه مامان کشیدی جلو همه داد بمن
اس ام اسی با هم در ارتباط بودیموتا یه مدت دیدم داره بمن وایسته میشه گفتم من که می خوام برم بهترهرابطه مون رو قطع کنیم.اما اون میگفت این کار رو بامن نکن بعد این من می میرم هیچی واسم مهم نیست و....منم گفتم من نه قصد ازدواج دارم و نه امادگی گفتم تو که می دونی من میرم پس درست نیست بم وابسته بشی...گفت من کاری بهت ندارم اگه می خوای بری اگه با هر کی می خوای ازدواج کنی و...فقط تو این مدت که هستی تنهام نذار.بابام مامانم تنهام گذاشتن خواهش و...که من کنکور دارم کمکم کنی بتونم درس بخونم و...
منم گفتم با تو بودن واسم خیلی خوبه از خدا هم هست باشه ولی فکر ازدواج و....از سرت بیرون کن اونم قول دادو...بعد یه مدت فهمیدم شدیدا لاغر و افسرده شده مامانش میگفت غذا نمی خوره چند روز یه بار میبرم سرم میزنم واسش بم گفت خیلی دوستم داره خیلی وابسته شده،واسم هر چند روز شارز میفرستاد فهمیدم گوشی نداشته واسه ارتباط با من گوشواره هاشو فروخته هر چی من میگم بی چون و چرا قبول داره.
بهش گفتم نه کار دارم معلوم نیست چند سال طول بکشه رفتنم معلوم نیس....گفت تو چه بخوای چه نخوای من بعد تو ازدواج نمی کنم و فقط با یادت زندگی میکنم.واسه دیدنم هر کاری میکنه حتی اگه غرورش خورد بشه و خانوادش تنبه اش کنن.بم گفت حاضره جلو همه به دست و...بیافته بکه چقدر دوستم داره.و....بهش گفتم من که میرم تو برات بد نشه چون شهر کوچکی زندگی می کنن .گفتم واست ...
خلاصه حالا من موندم و خودم و خدا
می گم این هر کاری واسم کردو بعد رفتنم می دونم به چه روزی میافتهواسه من هر کاری میکنه
اما من اصلا تا این سن به ازدواج فکر هم نکرده بودم یه جورایی واسم حل نشدس از طرفی اوضاع زندگی ام معلوم نیس شاید نتونم بر گردم چطور می تونم ببینم یکی منتظرمه؟
هر کاری کردم ازم سرد بشه ولی فهمید و علاقه اش بیشتر شد....اگه جای من بودید چه تصمیمی می گرفتین؟.
نویسنده:اسمان، ارسال شده در يكشنبه 5 شهريور 1391 ساعت 01:20 قبل از ظهر، 3017 بار مشاهده شده، 1 نظر، PDF،