بازديدکنندگان:
نازی
نام مستعار فارسی ( متن شما با این نام منتشر میشود ) نازی سال تولد 1369 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل متاهل ///عنوان متن به مشکل برخوردم
سلام امروز که این متنو می نویسم دقیقا دو ماهه که از عروسیم میگذره همسرم مرد خیلی خوبیه ولی متاسفانه سر ارتباط با خوانوادش دچار مشکل شدم. همسرم تک پسر خونوادست و سه تا خواهر داره و فوق العاده به مادرش وابستس . مادرش هم دقیقا همین وابستگی رو به پسرش داره
کار همسر من طوریه که بیشتر روز بیرون از خونست از ساعت شش صبح میره و حدود
شش غروب میاد خونه منم پزشکم ولی سعی میکنم فقط صبح ها برم سر کار که وقتی غروب همسرم میاد خونه باشم
همسر م هر روز از کار اومدنی اول یه سر به مادرش میزنه بعد میاد خونه خودمون
متاسفانه برخورد مادرش به قدری با من سرد و بی روحه که من وقتی میرم خونشون واقعا اذیت میشم علتشم نمی دونم چون واقعا از روز اول همیشه سعی کردم احترام خوانوادشو داشته باشم ولی برخورد اونا طوریه که انگار می خوان منو کوچیک کنن مادرش طوری برخورد میکنه که انگار منو نمیبینه وقتی حرفی میزنم که همسرم اونو تایید میکنه مادرش میگه چون زنت میگه تو هم قبول میکنی
واقعا تنها شدم توی این دو ماهی که ازدواج کردم به قدری احساس تنهایی می کنم که هیچ وقت این حسو نداشتم کلی درس خوندم تا زندگی خوبی داشته باشم ولی حالا بعد دو ماه زندگی مشترک وقتی بین خانواده شوهرم هستم فقط بهم تیکه میندازن یا بی محلی میکنن
خیلی تنهام نمیدونم چکار کنم کمکم کنین لطفا
مشاوره نیاز است از طریق سایت تنظیم خانواده اقدام شود
نویسنده:نازی، ارسال شده در دوشنبه 27 آبان 1392 ساعت 01:10 قبل از ظهر، 19440 بار مشاهده شده، 5 نظر، PDF،