آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 18.206.160.129

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  66.249.66.162
  66.249.66.161
  66.249.66.160
  54.82.44.149
  54.81.33.119
  54.234.136.147
  54.205.116.187
  54.159.186.146
  52.91.84.219
  52.91.67.23
  52.90.50.252
  52.54.103.76
  52.167.144.233
  47.128.40.13
  44.222.212.138
  44.222.146.114
  44.212.39.149
  44.211.117.101
  44.204.218.79
  44.202.128.177
  44.200.23.133
  44.192.132.66
  40.77.167.50
  40.77.167.32
  35.175.174.36
  35.175.172.94
  35.171.22.220
  34.228.168.200
  34.227.112.145
  34.220.235.28
  34.204.3.195
  34.204.177.148
  34.201.37.128
  34.201.16.34
  3.94.150.98
  3.90.205.166
  3.89.56.228
  3.83.87.94
  3.239.119.159
  3.237.91.98
  3.237.51.235
  3.236.214.123
  3.236.19.251
  3.235.227.36
  3.227.252.87
  3.215.183.194
  27.75.145.52
  18.234.55.154
  18.232.188.122
  18.206.160.129
  18.206.13.112
  178.44.247.97
  157.55.39.8

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  طلاق توافقی یا صبر به امید حل مشکلات پیش آمده

غزال

سال تولد 1365 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل متاهل ////عنوان متن طلاق توافقی یا صبر به امید حل مشکلات پیش آمده

   


سلام،من 27 سال دارم فوق لیسانس و شوهرم هم 32 ساله و دانشجوی دکترا می باشد.حدود یکسال است که ازدواج کرده ایم.طی این مدت مثل تمام زن و شوهرهااختلافاتی باهم داشتیم ولی در کل زندگی خوبی داشتیم.همسرم مرد خانواده دوست وبادرایتی هست.اما متإسفانه بسیار دهن بین است خصوصاًحرفهای خانواده اش خیلی روی رفتار وافکارش نسبت به من تإثیردارد.قضیه از آنجاشروع شد که عید امسال همراه خانواده شوهرم به مشهد رفتیم،متاسفانه در این سفر سؤتفاهمهایی به وجود آمد که به دلیل بدگویی یکی ازخواهرانش نسبت به من جرقه اولین اختلافات ما هم از آنجا زده شد.خلاصه اینکه همسرم سر این موضوع حاضر نشد من را به خانه پدرم برای عیدددیدنی ببردوبالاخره با وسلطت دیگران من را برای عیددیدنی به شهرستان برد.زندگی با تمام تلخ وشیرینیهایش می گذشت تا اینکه اواخر شهریور خواهرشوهردیگرم با بچه هایش به خانه ما آمدند.بازهم خواهرشوهرم سر یک سؤتفاهم کوچک که البته اصلا ربطی به ایشان نداشت از من دلخور شدو بدگویی مرا پیش شوهرم کردسؤتفاهم پیش آمده هم به خاطر لقبی بود که همسرم به من جلو خانواده اش داد(با وجود اینکه بارها من از او خواسته بودم که من را جلو جمع ضایع نکند وشوخیهای سبک با من نکند)با این وجود من را جلو آنها خورد وکوچک کردکه البته به نظر خودش تنها یک شوخی کوچک بود.من از این قضیه بسیار ناراحت شدم وبا حرکتم دلخوریم را به او نشان دادم که متإسفانه خواهرشوهرم به خودش گرفت و مسائل بعدی بوجود آمد.شوهرم وقتی تنها شدیم به من فحاشی کرد وقسم خورد که من را طلاق می دهد.چند روزی با من صحبت نمیکرد تااینکه به خاطر آمدن مهمان به خانمه مان مجبور شد که با من حرف بزند.ولی رفتارهایش نسبت به من خیلی تغییر کرده بودو سر شده بودحدود یکماه به قصدسرزدن به خانواده ام مرا به شهرستان آورددر طی مسیردوباره بحث خواهرش را به میان کشید وگفت که تورا به خانه خواهرم نمیبرم چون خواهرم از تو خوشش نمیاد.ولی من اصرار کردم برای رفع دلخوری وکدورت وعذرخواهی مرا هم به خانه خواهرش ببرد که او اصلا قبول نکرد وبا من مشاجره کرد وحتی به من گفت که اصلا من دوست نداره و باید به این زندگی خاتمه بدیم،من هم که این مدت از رفتارسرد وپر از تحقیرش خسته شده بودم برخلاف میل باطنیم گفتم که من هم اگر دارم با توزندگی میکنم به خاطر آبروی پدرم وخانواده م است وگرنه من هم از رفتارهای تو خسته شدم.شوهرم بلافاصله گفت پس بیا خیلی بیدردسراز هم جدا بشویم.من خیلی گریه کردم.وقتی بهخانه پدرم رسیدیم اونها متوجه قیافه های گرفته من وشوهرم شدندولی چیزی نگفتند.شوهرم فردای آن روز تنها به خانه خواهرش رفت.وقتی از خانه خواهرش برگشت به شدت گرفته وعصبانی بود.وقتی من ازش درموردناراحتیش پرسیدم به من گفت که خواهرم قسم خورده که دیگر خانه من نمیاد.بعدش گفت که من باید تکلیفت رو همینجا روشن کنم وباید با پدرت حرف بزنم.حتی به من گفت حتی اگه لازم بشه این هفته را سرکار نمیرم و اینجامیمونم و توراطلاق میدهم بعدمیروم.من هم که خیلی شک زده وناراحت بودم ازش خواستم که ب پدرم چیزی نگه. اونشب به پدرم جیزی نگفت وطبق قرار قبلی که داشتیم من را خونه پدرم که مدت زیادی نرفته بودم جاگذاشت ورفت.بعد از چنروز به پدرم پیام داده بود که ما اصلا به قصدسرزدن نیومدیم شهرستان، اومدیم چون نمیتونستیم با همم زندگی کنیم ومیخوایم از همدیگه جدابشیم.بعدش باپدرم تماس گرفته بود وبه پدرم گفته بود که من به خواهرش بی احترامی کردم وخواهرم قسم خورده که دیگه خونه ما نمیادمن هم حاضرنیستم به خاطر زنم خانواده م از دست بدم وخلاصه اینکه باید از هم جدابشیم.بعد از اون تماس،پدرم هرچقدر باشوهرم تماس گرفته شوهرم تماس پدرم راجواب نداد.وبعدش شروع کرد به دادن پیامک های ناجور به من که بیا توافقی جدابشیم وهمش هم من تهدید میکرد که نباید کسی بفهمه وتاکسی نفهمیده بیابریم توافقی طلاق بگیریم.پدرم با مادرشوهرم تماس گزفت وموضوع را عنوان کرد.وایشان هم از این قضیه کاملااظهاربی اطلاعی کرده بود.خلاصه اینکه بعد از مدت حدود دوماه که خانه پدرم هستم هنوز هرچنرروزیکبارشوهرم پیامهای ناجور میزنه وخودم وخانوادم را مورد طعن وتحقیر قرار میده وازم میخواد برم توافقی جدابشم.ضمناپدرومادرم حتی به خانه خواهرشوهرم رفتند وراجع به دلخوری پیش آمده وحرفهای مطرح شده از اوسؤال کردند که خواهرشوهرم عنوان کرده بود که من اصلا همچین حرفی نزدم.ئکاملاقضیه را کتمان کرده بود..دیگران به من میگویند بهتراست دیگر به شوهرم فکرنکنم واز ش جدابشم.ولی من هنوز شوهرم را دوست دارم ودوست دارم به زندگیم برگردم.ضمناشوهرم حدود سه هفته پیش دادخواست طلاق داده ..الآن من نمیدانم واقعا بایدچکارکنم؟تایادم نرفته بگویم که شوهرم به کسانی برای واسطه فرستاده ام گفته است که من از اول هم به زنم هیچ علاقه ای نداشتم واین موضوع هیچ ربطی به خواهرم ندارد!!تناقضاتی که در رفتار وگفتار شوهرم میبینم واقعا من را دچارسردرگمی کرده است وتحت فشار روحی بسیارزیادی قرار گرفتم .

 

 

مشاوره لازم است  از طریق سایت تنظیم خانواده جهت مشاوره آنلاین - تلفنی یا حضوری اقدام شود

 

نویسنده:غزال، ارسال شده در شنبه 23 آذر 1392 ساعت 11:11 بعد از ظهر، 12880 بار مشاهده شده، 13 نظر، PDF،



آیدا در 10 سال و 3 ماه و 16 روز و 17 ساعت و 20 دقیقه پیش گفته

سلام خانم غزال

متنتون واقعا منو متاثر و بسیار ناراحت کرد.از خدا براتون  صبر میخوام چون خیلی سخته تحمل این رفتارا و ....

به نظر من شوهر شما فقط دنبال بهانه برای طلاقه.درسته حرفهای خانوادش بی تاثیر نبوده اما اگر مردی واقعا زنشو دوس داشته باشه امکان نداره بخاطر حرف خواهرش و چند تا مسئله جزیی زنشو طلاق بده.اونم همون اول بدون هیچ تلاشی برای حل مسئله.چند احتمال وجود داره:

1- اینکه همسرت عنوز به بلوغ عقلی نرسیده و نمیتونه محکم و قاطع باشه تو زندگیش و با هر حرفی به سمتیه.به نظر من به همچین آدمی نمیشه تکیه کرد و یه عمر مرد زندگی دونست.

2- همسرت از اول هم دوست نداشته و بخاطر مسائلی که برای خودش نفع در اونها می دید  باهات ازدواج کرده و الان به چیزایی که میخواسته رسیده و یا شرایط عوض شده و دیگه نفع براش نیست و داره از سر بازت میکنه و در واقع وسیله ت کرده بود

3- همسرت دنبال یه زن دیگه س و میخواد از سر بازت کنه تا راحت بتونه به خواسته هاش برسه.

من احتمالی  بیش از این سه به ذهنم نمیاد که هر کدوم درست باشه بازم موندن به پای همچین مردی اصلا صلاح نیست حتی اگه اوضاع بینتون خوب شه ، فقط چند روزه خواهد بود و سر هیچ و پوچ بیشتر خردت خواهد کرد چون از غرورت قبلا گذشتی و اجازه دادی هر جور بهت هتک حرمت کنه و باز برگشتی خونه ت.

به نظر من بهتره به حرف خانوادت گوش کنی و ازش طلاق بگیری و جوونی تو حروم نکنی.شاید یه فرصت بهتر برای ازدواج در انتظارت باشه.اما زندگی با این آدم هم ظلم به خودته هم ظلم به بچه یا بچه هایی که به دنیا خواهند اومد.

وقتی حس میکنی نمیتونی و دوسش داری با خودت منطقی فک کن و بگو آدم به چه دلایلی به کسی علاقمند میشه.به خاطر رفتارش؟مهربونیاش؟گذشتش؟حمایتش؟احترام دیدن ازش؟آرامشش؟کنارش بودن تو مواقع سخت؟و ببین کدوم یک از اینا رو همسرت داره؟به رفتاراش دقت کنی میبینی دوسش نداری همونجور که اون دوست نداره و فقط عادت کردی

به نظر من طلاق بگیر اما ذره ای از حق و حقوقت کوتاه نیا.همه مهریه تو بگیر.حتی شده اقساطی.هرچی جهزیه م بردی ازش بگیر .حتی اگه نخوایشون بده به خیریه اما نذار حقتو پایمال کنه.به اندازه کافی عمرتو ضایع کرده.نذار بیشتر از اینو ازت بگیره.جوونی و عمر با هیچی برنمیگرده.

مرجانه در 10 سال و 3 ماه و 15 روز و 17 ساعت و 42 دقیقه پیش گفته

دوست خوبم، متن تون خیلی تاسف بار بود، امیدوارم که خدا بهتون کمک کنه تا هر چه زودتر به آرامش برسید و آنچه خیرتون هست براتون پیش بیاد،

در مورد این تصمیم عجولانه همسرتون و بطور کل مواردی که براتون پیش اومده، من برداشتم اینه که احتمالا شما و همسرتون قبل از ازدواج به حد کافی از هم شناخت نداشتید و تا حدی که باید خواسته ها و ظرفیت های همدیگه رو محک نزدید، دوست خوبم دو نفری که به مرحله زن و شوهری می رسن باید به این باور رسیده باشن که هر دو افرادی هستن که مجموعه ای از محاسن و معایب را توامان دارند و بعضا در شرایط مختلف ممکن الخطا هستن، وقتی این باور پدید میاد دیگه انتظارات بی جا و این تصور ایده آل که همسر من نباید خطایی مرتکب بشه از بین میره،

من تصورم اینه که همسر شما از اونجایی که شناخت کافی از شما نداشته تحمل دیدن کوچکترین واکنش یا رفتاری خلاف میل خودش رو از شما نداشته و از طرفی با جوسازی های خانواده اش به این مسئله دامن زده شده

مرجانه در 10 سال و 3 ماه و 15 روز و 17 ساعت و 35 دقیقه پیش گفته

از اونجایی که گفتید همسر و زندگی تون رو دوست دارید و از طرفی هم طلاق شاید در گفتن ساده باشه اما کلی دردسر داره و مثل یک مسیر تاریک می مونه که آدم نمی دونه ته اش به کجا می رسه، بهتره که در جهت حفظ زندگی تون اقدام کنید، از طریق همون خانواده همسرتون وارد عمل بشید، با خواهرش صحبت کنید و حتی اظهار ندامت کنید از خودش هم فرصت بخواید و بدون گلایه سعی کنید همسرتون رو به زندگی تون جذب کنید، بعد که انشاله باز با هم وارد زندگی شدید باید با سیاست و زیرکی مشکلات همسرتون رو رفع کنید، و همیشه جوری باشید که خانواده همسرتون چیزی از زندگی تون سر در نیارن،

لیلی در 10 سال و 3 ماه و 15 روز و 14 ساعت و 4 دقیقه پیش گفته

سلام،

از اینکه باهم همدردیم نمیتونم ابراز خوشحالی کنم ولی واقعا درکت می کنم. من کارمندم و فوق لیسانس دارم. همسرم دیپلم داره و شغلش آزاد ولی همه درآمدشو صرف هزینه های بخود مامانش می کنه و به قول خودش مامانش جزئی از وجودشه و اگه اون نباشه این زندگی بدرد نمی خوره . چند وقت پیش من بخاطر خستگی که ناشی از کار خیلی زیاد اداره و خونه بود بهش گفتم که امروز نمی تونم مامانشو ببرم دکتر . از اون روز با الان که ده روز میشه بامن قهر کرده و من می دونم که دوباره یه بهانه دستش دادم که بهم بگه گمشو از خونه من بیرون. ما یکساله ازدواج کردیم و حتی روز عروسی هم با من قهر بود. شاید در کل یکماه از این یکسال بامن خوب بوده اونم بخاطر دخل و خرج خونه که از حقوقم خرج می کنم یا بهتر بگم بزور از حسابم میکشه بیرون و من مطمئنم که فقط بخاطر حقوقم بامن ازدواج کرده و بقول دوستمون فقط بخاطر منافعش که حالا دیگه براش مهم نیست ازدواج کردیم ولی اون نمی دونه که بعد از جدایی دیگه از حقوقی که خیلی راحت باهاش بریز و بپاش میکنه خبری نیست و حتما دارایی خودش روهم از دست میده . بهت پیشنهاد میکنم بزار مرور زمان همه چیزو حل کنه و نزار خیلی راحت به خواسته نگفته ولی راحت طلبانه خودش برسه . اگه قرار باشه از هم جدا بشید بذار اونم زجر بکشه و به این راحتی کوتاه نیا. بگو تا مهرمو ندی طلاق نمی گیرم و این بهترین اهرم برای زیرفشار گذاشتن مردهای خودخواهه . شاید از ترس مهریه سرجاش بشینه هرچند دیگه فایده نداره و محبتش از دل آدم بیرون میره و کم کم آدم نسبت به همه این اتفاقات بی تفاوت میشه ولی در کل هیچ مردی ارزش اینهمه حرص خوردن و فداکاری رو نداره . تقریباً همشون یک اشکال بزرگ دارن که آدمو حرص بدن . برات آرزوی موفقیت میکنم و بهتره با مشاور هم صحبت کنی ولی تصمیم نهایی با خودته البته با عقلت و نه با دل مهربونت .

hasti در 10 سال و 3 ماه و 14 روز و 18 ساعت و 33 دقیقه پیش گفته

سلام عزیزم. بمیرم واسه دلت. بمیرم واسه دل مامانت میدونم الان اونها چی میکشن

به نظر من برو مهرتو بزار اجرا تا سر جاش بشینه.

ببین هر بلایی سر آدم میاد تقصیر خودشه اگر شل بدی سفت میخوری.

مردی که جلوی خانوادش نتونه از همسرش دفاع کنه به درد هیچی نمیخوره. خدا رو شکر که بچه نداری وگرنه بچه تم میبرد میداد به اون خانواده از خدا بیخبرش اون موقع بود که آتیش میگرفتی.

اگر کوتاه بیای ضرر میکن و آخرش افسردگیش نصیبت میشه.

دوستم خوبم مقتدرانه عمل کن و از موضع بالا باهاش برخورد کن.

alale_00 در 10 سال و 3 ماه و 13 روز و 11 ساعت و 38 دقیقه پیش گفته

شما نیاز به مشاوره دارید.

ولی از ظاهر ماجرا مشخصه مشکل از شما نیست و شوهرتون بهانه گیری میکرده، اینکه چرا اینکارو کرده رو نمیدونم، و اینکه چرا خانوادش برای حل مشکل شما پیشقدم نشدن..

حتما به مشاوره مراجعه کنین. حتما.

mehrnaz65 در 10 سال و 3 ماه و 6 روز و 22 ساعت و 16 دقیقه پیش گفته

Salam azizam.mifahmam chi migi.hagh ba hastie vali ba oon ghesmatesh ke mige mehreto bezar ejra ta pedaresh dar biad movafegh nistam chon age bargarde oonvaght be khatere mehriast na to.khode man mehriam 5ta sekast va zendegi ee ke bekhad tamoom she behtare ke tamoom she ta shohar bekhatere seke bemoone ok?

غزال در 10 سال و 3 ماه و 6 روز و 10 ساعت و 25 دقیقه پیش گفته

سلام به دوستای خوبم که باتوجهشون ونظراتشون به من درحل مشکل پیش آمده کمک میکنند.متأسفانه مهریه من خیلی کمه که همین باعث شده که همسرم از این قضیه سوءاستفاده کندوبیشتربرای طلاق مصمم باشه.حتی همون اول به من گفت که مهریه ت کاملا میدم فقط بیاتوافقی جداشیم.شایداگرمهریه بالایی داشتم شوهرم هیچوقت جرأت نمیکردهمچین کاری با من بکنه.همین چندروزپیش دایییم برای وساطت وپادرمیانی باهمسرم تماس گرفت وباهمسرم صحبت کردونهایتاروزی راتعیین کردندکه برای صحبت به خانه خواهرش بیایدومن نیزهمراه پدرومادروداییم به آنجابرویم وصحبتهایمان را مطرح کنیم.ولی متأسفانه اوهمه ماراسرکارگذاشت ونیامد.وقتی داییم باهاش تماس گرفت همسرم گفت که من مشهدم!!!وزیرتمام قول وقرارهایش زده بود.ضمناًبه داییم گفته بودمن اگر بیایم فقط برای جدایی می آیم نه برای صلح.حتی به داییم گفته بود که دوباره با ما صحبت کندبرای طلاق توافقی،که اگرماراضی باشیم فقط برای طلاق بیاید.از صحبتهایی که اوباداییم کرده بود اینطورمعلوم بود که اوهیچ راهی برای بازگشت نذاشته وفقط به فکرجدایی است.حالا با توجه به مصربودن شوهرم برای طلاق و با توجه به اینکه شوهرم در این مدت به من هیچ نفقه ای نداده است،اطرافیانم به من میگویندکه ازشوهرم شکایت ترک نفقه کنم.ولی من هنوزهم مرددم.واقعا نمیدانم چه راهی درست است چه راهی غلط!موضوع دیگری که هست این است که من قبلامبلغی را به عنوان پس اندازدر یکی از کارتهای شوهرم داشتم ودراین مدت از آن خرج کردم ونهایتا کارتش را برایش پست کردم.ازاین میترسم که مبادا به من تهمت دزدی بدهدوباتوجه به اینکه خودش هم میداندپول خودم بوده ولی من اگرشکایت ترک نفقه کنم برای روکم کنی ولجبازی بامن به من تهمت دزدی بدهد.درحالیکه خداشاهد است که آن پول متعلق به خودم بود.همین مسائل باعث شده دروضعیت روحی خیلی بدی قراربگیرم.

ضمنابرای مشاوره انلاین یاتلفنی باید به کدام سایت مراجعه کنم؟بازهم ازاینکه به حرفاودرددلام گوش دادیدممنوم
admin گفته:
جهت مشاوره آنلاین یا تلفنی از طریق عضویت در سایت تنظیم خانواده اقدام نمائید

مرجانه در 10 سال و 2 ماه و 26 روز و 19 ساعت و 3 دقیقه پیش گفته

غزال جان بنظرم با مشاور حتما صحبت کن و ببین این اقدام نفقه کار درستی هست یا نه؟ در مورد پول خودتون هم فکر نمی کنم کاری بتونه انجام بده مخصوصا اگه خودتون اون پول رو به حسابش واریز کرده باشید. به هر حال شما باید یک اهرم فشاری برای همسرتون پیدا کنید، مهریه می تونست بهترین گزینه باشه و همینطور نفقه، ولی گذشته از این صحبت ها دیگه اعتماد کردن به این مرد و همینطور زندگی کردن باهاش کار سختی هست برای همین شاید حتی به صلاح تون باشه که از خیر این زندگی بگذرید از خدا بخواهید که یاری تون بده تا بتونید تصمیم های درستی بگیرید.

Mehrnaz65 در 10 سال و 2 ماه و 25 روز و 22 ساعت و 44 دقیقه پیش گفته

Salam.azizam chizi ke vazehe ineke oon dige nemikhad ba shoma zendegi kone va albate ke liaghat badare.doroste man nemishnasametoon vali tabloe ke harki alaki bezare bezare bere maloome techizish hast.pas dige rajebesh nemikham harf bezanam.harfam ineke dige toam alaki sabok bazi dar nayaro nafaghe o mehriywo....in harfa man bemidoonam yani chi.mage mikhaste toro bekhare ke alan migi chera mehriam ziad nist?behtaaaaar.migam man mehriyam 5 sekkast.yani chi?????yani age dare baham zendegi mikone vase vojoode khodame agaram nakhast ke goore ...liaghatamo nadashte.hala man biam 1365 ta mehram konan bad halesh az man beham bokhore vali natoone talagham bede khoobe?doost dari faghat shohar dashte bashi?ya hamdami ke toro vase khodet bekhad?midoonam alan tu delet che khabare.az har kasi behtar midoonam khoshgelaam vali aval bezar bere bikhialesh sho va bishtar az in khodeto sabok nakon badesh yekarish mikonim

hasti در 10 سال و 2 ماه و 24 روز و 13 ساعت و 24 دقیقه پیش گفته

سلام غزال جوون

خوبی خانومی

چه خبر از شوهر از خدا بی خبرت؟؟؟

خودت در چه حالی غزال جان اینو بهت بگم که یک پایان تلخ بهتر از یک تلخیه بی پایان این مردی که شما توصیفیش کردی حیفه که آدم لقب انسان بهش بده پس همون بهتر که بزاره بره. در مورد کمی مهریت غص نخور و یک چیزی رو بدون توی بحث مهریه خدا ویکیلته  و هیچکس ازش بالاتر نیست شاید مهریه ت کم باشه اما خدا حقتو ازش میگیره .

لطفا دیگه غرور پدر و ماردتو جلوی این موجود خرد نکن و بیشتر از این تلاش نکن. خدا خودش حق ایم مرد و خانوادشو کف دستشون میزاره

mistad در 10 سال و 2 ماه و 18 روز و 5 ساعت و 30 دقیقه پیش گفته

سلام

ببخشید صراحتا میگم ولی دقیقا به کدوم زندگی امید دارین, چرا خودتون رو وابسته به ایشون میدونین, چقد دیگه باید (ببخشید ببخشید) باید تحقیرتون کنن تا باور کنین اون زندگی دیگه واسه شما هیچ معنی ای نداره

من وقتی متنتون رو خوندم خیلی ناراحت شدم , آره هر انسانی باید واسه نگه داشتن زتدگیش تلاش کنه ولی واقعا واسه زندگیش تلاش کهن نه واسه روزایی که فقط نتیجش تحقیر شدن شماست

فرض کنین الان تحمل کردید و با هزار منت همسرتون برگشت به این زندگی و شما باز هم دخالت های خانوادشون رو تحمل کردین و اصلا به این موضوع عادت کردین, بچه یا بچه هاتون چی؟ صدمه ای که به اونا میخوره چی؟ فکر میکنین پیش اونا احترام خواهین داشت

آبروی چی خانوم غزال , شما که جدا شین درسته مردم, دوستان , فامیل و یا هر کس دیگه ای حرف میزنه ولی 1 سال دیگه همه چیز فراموش میشه و شما میمونید و تمام چیزایی که خودتون بهتر میمونید

امیدوارم تصمیم درست بگیرین

reyhan در 10 سال و 1 ماه و 13 روز و 17 ساعت و 15 دقیقه پیش گفته

داستانت منو هم متاثر کرد و افسوس مشکل تو توسط بزرگان خانواده ایجاد شده و فقط بواسطه آنها و پرده از حقایق برداشتن درست میشه که حتما اینکارو نمیکنند چون معلومه فرهنگ درستی ندارند پس بین بد و بدتر یکی را انتخاب کن چون زنnگی با چنین مردی واقعا سخته و اگر این مشکل هم حل شه یکی دیگر پیش می آورد الان بچه ای نداری واقع بینانه تصمیم بگیر.

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي