آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 18.204.35.30

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  66.249.66.161
  54.92.135.47
  54.89.127.249
  54.82.20.97
  54.36.148.108
  54.234.6.167
  54.234.124.70
  54.225.24.249
  54.210.224.114
  54.198.34.207
  54.196.248.93
  54.175.5.131
  54.163.218.81
  54.158.138.161
  52.91.54.203
  52.91.177.91
  52.90.131.200
  52.167.144.209
  47.128.97.101
  47.128.52.110
  47.128.33.233
  47.128.19.30
  47.128.112.33
  44.223.42.120
  44.223.39.199
  44.222.142.210
  44.222.138.70
  44.222.128.90
  44.212.94.2
  44.210.86.29
  44.210.237.223
  44.210.235.247
  44.202.198.173
  44.201.99.133
  44.201.96.213
  44.201.59.20
  44.200.27.175
  44.200.240.205
  44.200.144.68
  44.199.241.53
  44.199.225.221
  44.195.30.216
  44.193.11.123
  44.192.129.85
  40.77.167.75
  40.77.167.68
  40.77.167.59
  40.77.167.132
  40.77.167.13
  40.77.167.10
  35.173.125.112
  35.172.194.25
  34.229.172.86
  34.220.97.123
  34.206.3.58
  34.201.69.22
  34.201.173.244
  3.95.39.127
  3.92.130.77
  3.91.245.93
  3.91.11.30
  3.91.106.157
  3.90.255.22
  3.89.163.156
  3.87.11.93
  3.84.228.68
  3.81.139.99
  3.80.164.96
  3.239.188.192
  3.239.15.34
  3.238.6.55
  3.238.251.21
  3.238.12.0
  3.237.31.131
  3.237.232.196
  3.236.240.48
  3.236.101.52
  3.235.246.51
  3.235.186.149
  3.235.140.73
  3.234.212.253
  3.234.143.63
  3.219.233.54
  3.219.167.163
  3.215.79.206
  3.215.77.96
  3.214.184.69
  23.236.171.188
  23.22.236.90
  23.20.51.162
  207.46.13.153
  204.236.220.47
  188.165.217.198
  18.232.66.188
  18.232.35.62
  18.204.35.30
  145.220.91.19

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  همسرم یر خلاف میلم مرا به اجبار چادی کرده است

متینا

سال تولد 1367 /// جنسیت مونث ////وضعیت تاهل در دوره نامزدی یا عقد ////عنوان متن همسرم یر خلاف میلم مرا به اجبار چادی کرده است

    


با سلام. من و شوهرم 25 سال سن داریم و در حال حاضر در دوران عقد هستیم قبل از عقد به مدت 4 ماه با همسرم آشنایی داشتم البته تحت نظارت خانواده.. بعد از مراسم خواستگاری و گذاشتن شرط و شروط ها همسرم منو به اجبار چادری کرد. در صورتی که قبل از ازدواج منو با پوشش مانتو دیده بود و میگفت من ترجیح میدم خانمم بر مبنای اعتقادش پوشش داشته باشه و تو گفته هاش کاملا با عقاید تحمیلی مخالف بود ولی بعد ازدواج شد یه آدم دیگه !!! کارش شده تحمیل عقایدش به من همش بحث و مشاجره داریم حداقل هفته ای یه با یک دعوا حسابی داریم با هم سر مسائل سلیقه ای. ابهش میگم تو که قبل ازدواج منو دیده بودی آحرفامو شنیده بودی منو شناخته بودی چرا الان میخوای تغییرم بدی در جواب میگه من اون حرفا رو زدم تا تورو بست بیارم چون میدونستم اگه حقیقت رو بگم تو درخواست ازدواجمو رد میکنی و من مات و مبهوت میمونم که به این سادگی زندگی منو با دو رویی به بازی گرفته
ما یک سال و نیم تو دوران جنگ اعصابیم البته بزرگترین مشکلش بد دلی و شک و بدبینیه که دیگه واقعا طاقت منو به سر آورده همش مراقب اندام منو که مبادا چادرم بره کناره کسی منو بپاد دیگه دارم با این حساسیت های بیجاش دیونه میشم با دوستام نمیزاره برم بیرون تنها نمیزاره قدر بزنم بازار برم خوه کسی برم میگه از مردای جامعه میترسم یه وقت بد نیگاه کنن به ناموس من همش افکار منفی تو سرشه منم نسبت که همه کس و همه چیز بد بین کرده با کاراش و حرفاش
خانواده من اکثرشون مانتو و و با حجابن
ولی خانواده اون همشون محجبه و مومن و چادری البته به ظاهر
تورو خدا کمکم کنین من دختری هستم که به هیچ عنوان نمیتونم تحمیل رو تحمل کنم و اصلا بلد نیستم چادر سرم کنم چادری شدن من مصادف با مرگ تدریجی من تا این حد اذیت میشم
چطوری باهاش رفتار کنم تا راحتم بزاره دیگه بتونم نفس بکشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!

 

نویسنده:متینا، ارسال شده در جمعه 12 ارديبهشت 1393 ساعت 01:59 قبل ‏از ظهر، 6798 بار مشاهده شده، 8 نظر، PDF،



حسن در 9 سال و 11 ماه و 3 روز و 13 ساعت و 2 دقیقه پیش گفته

با سلام

دلیل برخورد ایشان به احتمال زیاد وسواس به وضعیت جامعه است و میخواهد به شما به گوید ... شاید دلیلش رفتار و عکس العمل شما باشد ایشان دوست دارند که همسرشان فقط و فقط مال خودشان باشند شایدم میترسند اگر این چنین باشد شما میتوانید با رفتار خود این طرز فکر وتصور ایشان را تغییر داده و احتمال بهبود خیلی زیاد است

البته این احتمال نیز وجود دارد که ایشان از افکاری که خودشان دارند دارند به وضعیت جامعه مینگرند اما این عرضم فقط یک احتماله!

توصیه میکنم به وبلاگ من سری بزنید و مروری به مطالب موجود در صفحات دوم به بعد بکنید به آدرس : ******************

این مطلب را نیز بگویم : بجای اینکه به خود تلقین منفی کنید و بگویید... به جایش کمی مثبت بنگرید و این جمله رو به یاد داشته باشید که : گر صبر کنی زه غوره حلوا سازی (البته نه هر صبری)!! پس دقت کنید و با همسرتان نزد یک مشاور رفته و به طور کامل با ایشان مشورت نمایید اگر کمی بی حوصلگی و خامی کنید شاید مجبور باشید یک عمر... البته حساسیت زیاد و وسواس هم مضر است

پس توصیه میکنم عقل خود را قاضی کرده و عقلانی رفتار کنید!

امیدوارم نتیجه ی خوبی گرفته و زندگی پر از سعادت و خوشبختی زیر سایه ی الطاف بی کران الهی داشته باشید

در پناه حق

mistad در 9 سال و 11 ماه و 2 روز و 1 ساعت و 8 دقیقه پیش گفته

سلام

بنظرم تنها چاره ای که داری اینه که اعتمادش رو جلب کنی

سعی کن از دید دیگه ای به این افکارو عقایدش نگاه کنی, جالبه که بهت بگم به طرز جالبی همسر من هم اوایل ازدواج شبیه به رفتار همسر شما رو داشته ولی قضیه این بود که من نمیخواستم توی انتخاب خودم شکست بخورم بخاطر همین تمام سعی خودم رو کردم و خداروشکر اعتمادش به من جلب شد. الان بعد 7سال زندگی باهاش دلایل اون شک و اخلاقاش رو درک میکنم. اینم بهت بگم که همسر من تو یه خوانواده کاملا غیر مذهبی بزرگ شده اما این حساسیت ها رو هم داشت. البته به نظرم باید یه جوری عمل کنی که این شک و تردید براشون یه عادت نشه و بعد از مدتی برطرف شه.

موفق باشی

عشقه نیما در 9 سال و 10 ماه و 29 روز و 6 ساعت و 40 دقیقه پیش گفته

سلام به نظرم شوهرت چشم نظر به ناموس مردم داره یا قبلا یا شایدم درحال حاضر وغریب 90 درصد ازمردهایی که اینجوری هستن نسبت به همسر خودشون شکاک میشن که خودشون اسمشو میزارن غیرت.عزیزم به نظر من که به جای ناراحتی پیچ شوشوتو محکم کن اونجوری یواش یواش میشه آدم حسابی.مطمئن باش گلم.

soheilaa در 9 سال و 10 ماه و 18 روز و 8 ساعت و 10 دقیقه پیش گفته

سلام من تازه با این سایت آشنا شدم چیجوری میشه پست زد مشکل خودمو بگم 1سال پیش عقد کردم6ماه پیش عروسی کردیم وضع مالی ما معمولی بود ولی شوهرم خیلی پولداره میدونم بهم خیانت میکنه اوائل اهمیت نمیدادم پولش برام مهم بود ولی الان فقط خودشو میخوام شب ها دیرمیاد خونه موبایلش به جونش بسته هست چندبار مچش رو هم گرفتم ولی بهش نگفتم که ازم ناراحت نشه بدجوری دلم گرفته
admin گفته:
سلام از طریق فرم ارسال متن در منو های بالایی

المیرا در 7 سال و 8 ماه و 6 روز و 1 ساعت و 48 دقیقه پیش گفته

سلام من یه دختر زیبام خانوادم به زور چادریم کردان بعد یه پسر جوان و خوش تیب خواستگاریم اومد و باهم عروسی کردیم بعد از عروسی متوجه شدم خوش پوشیشون برای مراسم بوده نه اینکه تینحوری باشان نمیدونم باید چیکار کنم این وسط فقط من ضرر کنم و طلاق بگیرم دلم می خواد خودکشی کنم چی کار میتونم که بکنم هیچ راهی نیی

راضیه در 5 سال و 11 ماه و 19 روز و 22 ساعت و 19 دقیقه پیش گفته

سلام من 20 سال پیش ازدواج کردم

همیشه بابت این حجاب ولباس پوشیدن ونوع پوششم دردوراان 3سال عقدم اختلاف داشتیم که باعث میشد همیشه چادرداشته باشم شوهرم فقط به چادرحساس بود

الان دیگه چون باماشین خودم رانندگی میکنم چادر رو کنارگذاشتم البته نه کاملا

واین برای شوهرم قابل هضم نیست وهمیشه سراین موصوع غرمیزنه تا اینکه این دفعه دعوای حسابی افتادیم ومنم گفتم ای کاش همون دوران عقدکه سراین موصوع اختلاف داشتیم جدامیشدم

اینجورادماهیچوقت عوص شدنی نیستن .بنطرم چون افکارشون کثیفه

Deli در 5 سال و 8 ماه و 9 روز و 21 ساعت و 29 دقیقه پیش گفته

سلام من یه مشکلی دارم ... تا دو،سه سال دیگه میخوام عقد کنم ولی همسر آیندم همیشه به پوششم گیر میده و نمیزاره وقتی نیست آرایش کنم،لاک بزنم و همیشه اوایل رابطه مون ازم میپرسد لباس چجوری پوشیدی شال سرت کردی یا نه ....ولی در عوض خانواده ما اصلا اینجوری نیستن و آزاد ترن واسه همین چند باری که شال گذاشتم از سرم میکشیدن و مسخرم میکردن و اصلا احترام نمی گذاشتن ... همیشه هم توجیهش اینه که نمیخوام بازیچه بقیه باشه من مردم هم جنس خودمو میشناسن مردا بد شدن به ناموس مردم نگاه میکنن و از این حرفا ولی من بهش میگم من خودم برادر و پدر دارم اگه تو خانواده خودمون احساس خطر میکردن آزادم نمی گذاشتن هیچی هم‌نباشه نسبت بهم حس دارن ناموسشونم غریزشون اجازه نمیده در مقابل خطر ساکت بمونن و بهش میگم اون اقتدار یه زنه که حتی به یک مرد اجازه فکر کردن بد در مورد خودم رو نمیده چه برسه نگاه بد کنن یا بخوان نزدیک شن... ولی اون گوشش بدهکار نیست که نیست و همیشه میخواد به حرفاش گوش بدم . وقتی هم که جایی میرمو شال نمیزارم همش عذاب وجدان دارمو شب و روز گریه میکنم و خودمو لعنت میکنم که دختر بدیم و احساس گناه میکنم واسه اینکه نزاشتم و اون خبر نداره ....همیشه دوست داره مثل مامانش باشم از لحاظ پوشش و واسم خانواده شو مثال میزنه... دارم دیوونه میشم و به قرص خوردن فکر میکنم که هم اون از دستم راحت شه هم خودم لطفا کمکم کنین افسردگی گرفتم و درست نیمشم

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي