بازديدکنندگان:
باران45357
سال تولد 57 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل متاهل ///عنوان متن خیانت
سلام.12ساله ازدواج کردم یه پسر 10 ساله دارم .زندگی خیلی خوبی داشتیم 2سال پیش فهمیدم شوهرم با خواهر مجردم با هم رابطه دارند.هیچکس جز ما سه تا قضیه را نفهمیدند.همسرم قسم خورد که توبه کرده .قول دادند که همه چیز را کنار بگذارند.خواهرم ام اس دارد. من هم دلم سوخت و بخشیدمشون.اما یه ماه پیش فهمیدم دوباره با هم رابطه دارن.همسرم میگه بهش ترحم کردم و خواهرم اصرار به ادامه ی این ارتباط داشته.در ضمن ارتباط اونا در حد دست دادن و اس ام اس های عاشقانه وگاهی مبتذل بوده .من و همسرم دور از خانواده ام در شهری دیگر زندگی می کنیم.همسرم باز نادم است.دستشو داغ کرد.ولی من دیگه باور نمی کنم.همه ی فامیل من و شوهرم فکر می کنن ما خوشبخت ترین خانواده ایم..تصمیم گرفتم توی غذای خودم و پسرم سم بریزم .ولی از جهنم ترسیدم .با روانشناس حرف زدم .رابطه با خانواده ام را قطع کرده ام.همسرم را دوست دارم. ولی این شرایط داره خفه ام می کنه ...شما را به خدا کمکم کنید .من چیکار کنم.واسه ابروی پدرم باید ساکت شم ولی واقعا نمیشه تحمل کرد .من توی این 12سال هیچی واسه زندگیم کم نذاشتم.شرایطی را تحمل کردم که هر زنی نمیتونه قبول کنه.الان حقم این نیست.راهنماییم کنید لطفا .به خدا کم اوردم.نمیدونم چیکار کنم.....ممنونم
نویسنده:باران45357، ارسال شده در دوشنبه 16 تير 1393 ساعت 01:51 قبل از ظهر، 4787 بار مشاهده شده، 10 نظر، PDF،