بازديدکنندگان:
338644
سال تولد 1363 /// جنسیت مونث ////وضعیت تاهل متاهل ////عنوان متن سنم برای این همه تجربه بد کمه خودم کردم که لع...
سلام دوستان
اولین باره مشکلاتم رابا کسی درمیون میزارم خیلی سنم برای این همه تجربه کمه چند سال پیش با مردی بی خیبال ازدواج کردم که فقط سلام بلد بود و بس پیش دانشگاهی میخودم که ازدواج کردم خیلی اشتباه کردم تصمیم اشتباه از روی بچگی به هر حال هفت سال زندگی کردم با تجربه هایی بد ازبی محبتی بگیر تا مسائل دیگر خدا با هام بود دیپلم که گرفتم یه کار اداری پیدا کردم و سر کار رفتم بعد از هفت سال زندگی دیگه با اون مرد افسردگی گرفتم طوری که روزی 9 تا قرص میخوردم در همان برهه خیلی سریخ از او جدا شدم در طی این مدت درس هم میخوندم و لیسانس گرفتم با شرایط مریضی که داشتم از نظر روحی خراب داغون بودم وقتی جدا شدم بعدش بدتر از قبل تا لینکه بعد از سه ماه شخصی به خواستگاریم اومد منم دنبال کسی بودم تسکین روحی پیدا کنم و به نوعی به اون پناه ببرم به هر حال با زبون بازیاش و دروغ هایی که گفت که حالا بعد از چهار سال فهمیدم تن به ازدواج دادم تا زه یک ساله بطور جدی فهمیدم آقا اعتیاد داره با دروغ به من گفت مال و دارایی داره زندگی داره ولی حالافهمیدم همه دروغ بود چهار ساله نه سر کار میره هیچ مسئوسلیتی در قبال من قبول ننمیکنه من خود کار میکنم خرج خونه میدم کرایه خونه میدم به خاطر حفظ آبروم به خاطر آبروم تو فامیل و به خاطر اینکه با تمام این کاراش دوسش دارم ولی عین روز روشنه هیچ آینده ای ندارم چکار کنم شما اگه بودید چه کار میکردین عین این چهار سال تمام زندگیمو براش خرج کردم کار جور کردم هر با به هر بهانه ای شونه خالی کرد صد تا ایراد گرفت صد بار ترکش دادم بازم نشد از نظر محبت براش فول بودم کم نزاشتم خانواده ام خب از این وضع و حال ندارن فقط با سیلی صورتم رو سرخ میکنم چچچچچچچچچچچچچچکار کنم واقعا به بن بست رسیدم دو بار اومدم خودمو بکشم نشد بار دوم 20 تا ترامادول خوردم ولی واقعا راسته که میگن تا خدا نخواد نمیشه دکتر میگفت هر کی بود سنگ کوب میکرد من فقط دو روز حالت تهوو داشتم هیچیم نشد تا این حد از زندگی بیزار شدم
نویسنده:338644، ارسال شده در دوشنبه 30 تير 1393 ساعت 02:06 قبل از ظهر، 9198 بار مشاهده شده، 3 نظر، PDF،