بازديدکنندگان:
نسیم
سال تولد 1363 /// جنسیت مونث ///وضعیت تاهل مجرد ///عنوان متن خسته شدم
با سلام دختری 30 ساله هستم پدرم سالها پیش به رحمت خدا رفته و مادرم دچار بیماری روانی میباشد .فرزند ال خانواده ام خواهر کوچکترم سالها پیش ازدواج کرده و فرزند دارد و من با مادر و برادرم زندگی میکنم .مشکل من برادرم است و تنفری که به من دارد و نمیدانم دلیلش چیست با اینکه شش یال از من کوچکتر است هر روز و به هر بهانه ای یا مرا کتک میزند یا با کلمات رکیک تحقیر میکند .بدبختانه مادرم بشدت پسر دوست است و در این مواقع به شدت او را حمایت کرده و حتی در مواقعی اتش او را بیشتر میکند چون بیماری مادرم شک است این مسئله ماجرا رو بدتر کرده .من سرکار میروم و از صبح تا شب کار میکنم اما شب که خست برمیگردم مادرم با حرفای شک دار برادرم رو تحریک کرده و به جانم میاندازد .متاسفانه موقععیت ازدواج هم ندارم همه فامیل مرا به صبر توصیه میکنند اما دیگر طاقتی برایم نمانده و چشمانم از شدت اشک بشدت ضعیف شده اند .نمیدانم چه کنم واقعا درمانده ام لطفا بگویید چه کنم
نویسنده:نسیم، ارسال شده در سه شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 12:21 بعد از ظهر، 10170 بار مشاهده شده، 5 نظر، PDF،