مهدیه
سال تولد 1363
///
جنسیت مونث
///وضعیت تاهل مجرد
///عنوان متن ناامیدی و دلسردی
سلام. از اینکه یه عمر سعی کردم سر به زیر باشم تا خدا روزی همسرمو سر راهم بذارم خسته شدم. از اینکه همه دوستام راحت ازدواج کردن و بچه دارن ولی من هنوز عین بچه ها خونه بابامم. از زمین واسمون حرف شنیدم. انواع واقسام. بزرگ و کوچک.کلی نذر کردم چله گرفتم. انواع و اقسامی از دعاها و نمازها. اما نشد که نشد. خیلیا امدن و رفتن.چه اونایی که مشتاق بودن چه معمولی ها. اعتقاداتم ضعیف شده. امروز کلی گریه کردم و غرغر . دلم مرگ میخاد. چقدر نذر چقدر نماز. گاهی میگم خاک بر سر بی عرضم یه دوست پسرم ن داشتم.دلم گرفته. سر یکی از خواستگارا که با وجود قولای زیاد ناگهان محو شد قلبمم شکست.ولی خدا اونو دوست داشت چون رفت و ازدواج کرد و ب همه ارزوهاش رسید ولی منو تنها گذاشت...
نویسنده:مهدیه،
ارسال شده در دوشنبه 31 فروردين 1394 ساعت 01:24 قبل از ظهر،
44327 بار مشاهده شده،
18 نظر،
PDF،
علی
در
8 سال و 11 ماه و 14 روز و 14 ساعت و 40 دقیقه پیش گفته
سلام مهدیه جان. من یه پسر مجرد 24 ساله هستم. مشکلی داشتم شبیه تو. اما میخوام بگم خیلی بیخودی ناامیدی. بابا خارجیها 35 سالگی به بعد ازدواج میکنن. گریه نکن عزیزم. غصه نخور مهدیه جان. ما برتر از اونیم که غم بخوریم. ما یه خدای عاشق پیشه داریم. ما رو از عشق به وجود آورده و دوباره عاشقانه میریم پیش خودش.
خسته شدی قصد زمین ساختی سایه بر این آب و گل انداختی
باز چو تنگ آیی از این تنگنای دامن خورشید کشی زیر پای
ما باید عاشقی کنیم و این مرد و زن نمیشناسه، پیر و جوون هم نداره، راه عاشقی محدودیت سنی و جنسی نداره.
تو تواناییها و نقاط مثبت و ویژگی های دوست داشتنیتو فراموش کردی تو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداری.
پیشنهاد من اینه که یه نامه به استاد عشق و محبت، دکتر الهی قمشه ای بده. سخنرانیهاش درباره ازدواج رو هم گوش بده. دیدار ایشون زندگی منو از نابودی به سمت شکوفایی تغییر داد. و حتما این آدرسو ببین
www.drelahi.net
من ایشونو چندبار از نزدیک دیدم. نمیدونی چه آدمای نازنینی اطرافش هستن.. مطمئن باش همه چی عوض میشه
ونوس
در
8 سال و 8 ماه و 20 روز و 2 ساعت و 57 دقیقه پیش گفته
سلام مهدیه جان
من خودم 25 سالمه و مجردمو و با وجود داشتن خواستگار و اصرارای خانواده م به هیچ وجه زیر بار ازدواج نمیرم چون آدم مجرد یه مشکل داره ولی متاهل هزارو یک مشکل!
شما هم انقدر ازدواج رو برای خودت بزرگش نکن و سعی کن از دوران تجردت لذت ببری و چشمتو به واقعیت ازدواج باز کن! فقط خوشیارو نبین! به این فکر کن که چند درصد ازدواجا موفق هستن؟! دورو برت چند تا طلاق در سال اتفاق میافته؟! خیانت ...بی مهری...بی توجهی...و هزار تا مشکل دیگه...
وقتی به این چیزا توجه کنی میبینی ازدواج همچین آش دهن سوزی هم نیست که داری براش اینطوری غصه میخوری!! حالا من نمیگم مثل من به ازدواج بد بین باش ولی لااقل یه کمی از این موضع حسرت کوتاه بیا
برو دنبال علاقه هات برو سر کار برو تفریح کن
در ضمن اصلا از کجا معلوم که اگه تا الان ازدواج کرده بودی خوشبخت بودی؟!! شاید یه شوهری نصیبت میشد که روزی هزار بار از خدا میخواستی که ای کاش هرگز ازدواج نکرده بودی...
به حرفام فکر کن
شاد باشی