بازديدکنندگان:
مرجان
سال تولد 53 جنسیت مونث وضعیت تاهل در حال جدا شدن عنوان متن سردرگمی وطلاق
سلام خسته نباشید.خانمی هستم 41ساله که درسن16سالگی ازدواج کردم وماحصل ازدواجمون دودخترویک پسره که دوتاشون مدرک کارشناسی دارن ودخترکوچکم هم تازه داره وارددانشگاه میشه.من خودمم اهلیتم تهرانیه وشوهرم بچه یکی ازروستاهای همدانه.ولی محل زندگیمون ازابتداتاکنون همدان بوده وهست.تفاوت سنی منوشوهرمم11ساله.ازدواج مابرخلاب میل خانوادم بودیعنی اوایل بخاطرانتخابم ازجانب خانواده طردشدم ولی به محض بدنیاامدن اولین فرزندم خانوادم منوبخشیدن ودوباره رفت وامدکردیم که شوهرم اینبارازخانوادم خوشش نمیومدواجازه رفت وامدباخانوادمونمیداد.البته ایرادهایی که خانوادم ازشوهرم میگرفتن این بودکه ازنظرفرهنگ وتیپ ظاهرواخلاق بمانمیخوره وراه دورم میخوادمنوببره.ولی من برخلاف میلشون رفتارکردم وبه شوهرم اطمینان کردم چون قسم خوردمنوازتهران بیرون نمیبره.ولی بعدازعقداومدیم توروستای خودشون زندگی کردیم وشهرم وقتی دیدمن دلتنگخانوادم میشم منوفرستاداموزش ارایشگری ببینم کهدرواقع خواست بااین کارش کمک هزینه زندگیش بشم.بعدازشروع کاردرامدم بالارفت وتمام هزینه هاروبه دوش من انداخت خرج دانشگاه بچه هاوپوشاک وهزینه های پزشکی بچه هاوحتی پوشاک خودش ولوازم منزل همه بعهده من بودوایشان تمام درامدشونوصرف خریدملک واملاک بدورازچشم مامیکردودایم پیش منوبچه هاش مینالیدکه پول ندارم درامدندارم شغلشم نانوایی بود.باکمک من تونستچندتاخونه تومناطق بالای شهرهمدان بگیره وماهم به شهررفتیم.شوهرم ازابتدافردی دروغگو،خیانتکار،شکاک وبدبین به همه کس وهمه چیزبودتاحدی که اگه خانوادم به منزلمون میومدن کیف وساک مادروزندادشامومیگشت کمدوکیف ولباسهای مارومیگشت.حتی کیف شاگردامم پنهانی میگشت.دستگاه ضبط صدانصب کرده بودوبدورازچشم ما تمام مکالمات تلفنی ماضبط میشد.سیمکارتهای منوبچه هام بایدفقط بنام خودش میشدکه بتونه پرینت بگیره حتی اگه یوقت من ارایشگام نمیرفتم کفشهای منوعلامت میذاشت که ببینه من بیرون میرم یانه.حهمیشه باالتماس ودعواکردن اجازه میدادبه دیدن خانوادم برم که اخرش بخاطراین اجازه دادن خواهرموازمن طلب کردومنم علیرغم میل باطنیمقبول کردموباهم سکس های زیادی تومنزل خودمون داشتن.ولی بازم اجازه نمیدادکه من به دیدن خانوادم برم.یعنی همش بادروغ کارشوپیش میبرد.ازنظرهزینه زندگیم که اعتراض میکنم میگه یاکارنکن یااگه کارمیکنی بایدکل درامدتوخرج این خونه کنی.اگه بخودم وبهداشتم رسیدگی میکردم شک میکردکه برای کی خودتوتمیزمیکنی.دایم فالگوش می ایستاد حتی به ارایشگاهمم دیدمیزد زنارومیدیدوچشمشوسیرمیکرد.دیگه خسته شده بودم ازاین وضع دوسال بودکه به طلاق فکرمیکردموپیش مشاوررفتم پیش وکیل رفتم.تابالاخره فروردین سال گذشته مهریه موبه اجراگذاشتم وباکمک بچه هامنزل وترک کردم.الان جدازندگی میکنم ولی تقاضای طلاق هنوزندادم.چون طلاق نمیده.درضمن زمانی که منزل شوهرم بودم بطوراتفاقی بااقایی که سه سال ازخودم بزرگتره بطوراتفاقی اشناشدم وکم کم وابسته هم شدیم وکمکم کردکه منوازاین وضعیت نجات بده.وایشونم مشکلاتشوندقیقا عین مشکلات من بودخانمی شکاک بدبین ولخرج وفحاش وخیانتکاردارندکه خودشونم بعدازمن زندگیشونوترک کردن وازمنزل تارج شدن والان باهم زندگی میکنیم.البته هزینه های زندگی زن وفرزندش ومیده.وخیلی ازخانمش میترسه تاحدی که نمیتونه حتی باصدای بلندباخانمش زندگی کنه.خانوادشم عروسشونودوست دارندواجازه طلاق به پسرشون نمیدن.درصورتی که این اقاباتمام محبتهایی که تواین مدت بمن داشته وعشقی که بمن داره اماهمیشه بخاطرحتی صحبت کردن باشوهرم خیلی کتکم میزنه.توروخدابمن بگین چکارکنم سردرگمم.شوهرم اوایل خیلی اصرارمیکردبرگردم که من براش شرط گذاشتم واون قبول نمیکردتااینکه خانم این اقابه شوهرم زنگ زدوارتباط بین منوشوهرشوبه شوهرم گفت.الان دیگه شوهرمم قبولم نداره.ازنظرمالی هم خیلیتومضیقه هستم خسته شدم.لطفاراهنماییم کنین
نویسنده:مرجان، ارسال شده در يكشنبه 22 شهريور 1394 ساعت 11:25 قبل از ظهر، 204893 بار مشاهده شده، 2 نظر، PDF،