بازديدکنندگان:
عليرضا
سال تولد 1359 جنسیت مذکر وضعیت تاهل متاهل
با سلام بنده با يه دختر خانمي كه معرفي شده از طرف اقوام نزديكمون بود با خانواده اش اشنا شديم اينها يكي دو سال بو د كه با برادرشون مهاجرت كردن به شهرما جهت كار و لي خانواده پدرو مادرشون شهرستان زندگي ميكردن و طي چندين جلسه رفت وامد و تحقيق درحد در و همسايه خلاصه قرار ازدواج گذاشتيم و متاسفانه در روز عقد خواهرم متوجه شناسنامه المثني ايشون شد و اين موضوع رو به من متذكر شد ومن ام از همسرم پرسيدم گفت شناسنامه من وبابام رو داداش كوچيكم پاره كرده و بهمين خاطر المثني گرفتيم من هم حرفشو باوركردم تا اين كه بعد از دوسال كه از زندگيمون گذشت يه روز شب قدر همه چي رو اعتراف كرد كه من سه سال زن عقدي پسر عموم بودم ولي با توجه به مشكلاتي كه بين خانواده هامون بوجود اومد موفق نشديم بريم زيريه سقف وازدواج كنيم و پسر عموم هم لج كرد وسه سال منو نگه داشت و طلاق نميداد تا اينكه بعدا مجبور شد طلاق داد و خلاصه براي من كلي قسم وايه خورد وگريه زاري كه بخاطر اينكه تو رو از دست ندم دروغ گفتم هيچي بين ما و پسرعموم نگذشته و خلاصه چون بنده سر زندگي ام بودم فكركردم با خدا معامله كردم و از روي ترحم باهاش زندگيمو ادامه دادم و الان يه بچه شش ساله دارم ازش ولي هرروز مشكلاتمون بيشتر وبيشتر ميشه سر اينكه همسرم ميگه من بايستي هر وقت دلم خواست منو ببري شهرستان محل سكونت پدرشان كه شش ساعت با شهر ما فاصله دارد در صورتي كه من زماني گرفتمش همينجا عقد كرديم و هيچ گونه تعهدي ندادم كه اينهمه راه دور رو و با كل كرايه ماشين وبدبختي برم وبيام و همون روز اول بهش گفتم من سالي يكبار عيد ميتونيم بريم به خانواده ات سر بزنيم با توجه به اينكه شركتي ام و اجازه و مرخصي دست خودم نيست و ايشونم قبول كرده و حالا زده زير همه چي و زندگي رو به حالمون سياه كرده و گير ميده كه تو چرا ميري خونه بابات اينا و با توجه به اينكه ميدونه خونه پدر ومادر واصل ونسبه ما تو اين شهره و من تو اين شهر ازش خواستگاري كردم و عقد كرديم من كه نيومدم از شهرتون بگيرمش و بيارمت شهر غريب ولي متاسفانه اينو نميفهمه و زندگي رو سياه كرده بحالمون و چون از زندگي اول شكست خورده همچنان افسردگي خفيف بنظرم داره و راضيم نميشه كه ببرمش پيش روانپزشك و براي اينكه سرگرم بشه براش شرايط رو فراهم كردم كه بتونه ديپلمش هم بگيره كه متاسفانه اين ديپلمش هم جز اون حرفاي دروغ اول زندگي اش بود كه گفته بود دارم كه بعدها عين شناسنامه اش رو شد و متاسفانه درگيريمون تو زندگي خيلي زياده طوري كه تو دعواش وانمود ميكنه كه چه اشتباهي كردم طلاق گرفتم حداقل تو شهر خودمون بودم و با اين حرفاش منو داغون ميكنه در صورتي كه ميدونه هيچ پسري حاضر نيست با چنين دروغايي كنار بياد و من اين فداكاري رو در حق اش كردم و نزاشتم كسي از اين موضوع بويي ببره در صورتي كه ميدونيد قانون حق رو بمن ميده و من بخاطر بچه ام دارم ميسوزم ومسازم
نویسنده:عليرضا، ارسال شده در يكشنبه 22 شهريور 1394 ساعت 11:25 قبل از ظهر، 24000 بار مشاهده شده، 4 نظر، PDF،