سلام من خیلی افسرده شدم ی دختره سه ماهه دارم ازدواج کردم شوهرمو خیلی دوست دارم اون هم واقعا عاشقمه خیلی کمک حالمه.دوسال پیش باهم دوست شدیم.از وقتی عاشقش شدم دوست داشتم باهاش سکس کنم براهمین از دروغ گفتم باکره نیستم اون هم باهام رابطه گذاشت خون اومد اما باورنکرد باکره بودم هرچی قسم خوردم باورنکرد الان دارم اذیت میشم دوست دارم این دروغی ک گفتمو بفهمه اما جرات ندارم بگم اگه باورنکنه چی.کمکم کنید اون هیچوقت سرکوفتم نمیزنه و واقعا دوستم داره

 

نویسنده:عسل، ارسال شده در جمعه 25 دي 1394 ساعت 12:35 بعد از ظهر، 67067 بار مشاهده شده، 2 نظر، PDF،

ببخشید من که نفهیمدم چی گفتی

خب به دروغ گفتی باکره نیستی بعد فهمیده باکره ای؟

خب این کجاش بده 

این کجاش عصبانیت داره که شوهرت عصبانی شده 

اتفاقا باید خوشحال باشی که اولین سکستو با شوهر آیندت کردی



حالا نمیدون خوب توضیح ندادی ببخشید

عاخه دختر خوب مگه مریض بودی؟؟؟؟؟

چرا به قیمت بی اعتبار کردن خودت تن به هر کاری برای رسیدن به هوسهای زود گذر دادی؟

خوب این آشی هست که خودت برای زندگیت بار گذاشتی و تا آخر عمر باید این آش بدمزه و متعفن رو کم کم بخوری تا حالت جا بیاد.

در ضمن دخترت رو خوب تربیت کن تا مثل شما به شرافتش چوب حراج نزنه

نام شما
ايميل	(منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي