آیتمها

 

کارشناس

 

 

 

 

 

 

كاربري


 خوش آمديد, مهمان
 آي پي شما: 3.238.180.174

نام كاربري
پسورد
کد امنيتي  
 

 کاربران سايت:
 آخرين: aaaaaaaa

 بازديدکنندگان:


 کاربران حاضر در سايت:
  66.249.64.38
  52.230.152.5
  52.167.144.215
  52.167.144.214
  52.167.144.19
  52.167.144.181
  52.167.144.171
  5.255.231.92
  40.77.167.45
  3.238.180.174
  23.239.17.20
  216.244.66.201
  157.55.39.48
  157.55.39.10

تبلیغات

اعلانات

مطالب دریافتی

بدون موضوع


عنوان متن دریافتی :  درددل

علی

نام مستعار فارسی ( متن شما با این نام منتشر میشود ) سال تولد 1364 ایمیل آدرس شما جنسیت مذکر وضعیت تاهل مجرد عنوان متن درددل

     


سلام.دلم خیلی گرفته.اگه به خدا ایمان نداشتم حتما خودکشی میکردم.خیلی خستم.30سالمه.لیسانس کامپیوتر دارم ، فوق لیسانس مدیریت اجرایی گرایش مدیریت امورشهری.خدمت سربازیمم رفتم.یسال و نیمه بیکارم.کارگری میکنم.هرکاری.دیروز داشتم لجن یه استخر و تمیز میکردم میپاشید بصورتم.نمیدونین چه حالی شدم. اومدم خونه گریه میکردم.رفتم خیر سرم کاسبی کنم 10میلیون بدهکاری بالا آوردم .الان هیچی ندارم.اهل هیچ دود و خلافی هم نیستم.اهل مسجد و نماز و خدا پیغمبر هستم.چند ماهه پیش برای رضای خدا واسه ازدواج اقدام کردم اما گفتن تو همه چیت عالیه فقط نمیدونیم قراره چیکاره بشی ..یعنی محترمانه گفتن برو گمشو بیکار.میلی جنسی بالایی دارم که از بس سرکوبش میکنم پروستاتمو نابود کرده.خلاصه داغونم.هم نمیخوام راه خلاف و گناه برم.هم دیگه افسردگی گرفتم.مهمونی نمیرم.خجالت میکشم بگم اینهمه درس خوندم هنوز بیکارم.اشکام میریزه الان.دلم گرفت گفتم هتون بگم شاید سبک شم.دعا کنین واسه همه بدبخت بیچاره ها.همه چیمو سپردم به خدا.افوض و امری الی الله ان الله بصیربالعباد

 

نویسنده:علی، ارسال شده در شنبه 28 فروردين 1395 ساعت 11:52 قبل ‏از ظهر، 47928 بار مشاهده شده، 10 نظر، PDF،



مریم در 7 سال و 7 ماه و 29 روز و 8 ساعت و 23 دقیقه پیش گفته

سلام- واقعا ای تاسف اره  ولی بیکاری افراد تحصیل کرده تو جامعه ما زیاده-واین اصلا خوب نیست- اما ر مورد ازدواج -ما ادما فقط در حد حرف به خدا اعتمادواعتقاد اریم-چرا نباید به  ی ادم تحصیل کرده سالم که کاروعار نمی دونه دختر داد-پیامبرگفته مبادا از ترس فقر ازدواج نکنین که از امت من نیستین-واین وعه خداست شما برای ازدواج قدم بگارین که روزی شما ست منه-ولی  متاسفانه ما موقع عمل همه این حرفا یادمون میره-الته هستن ادمای که واقعا به ازدواج طور دیگه نگاه می کنن-همسر من هم موقعه ای که اومد کار نداشت یعنی یکسال بود بیکار بود-ولی  بخدا قسم بعد عق توی جای خوب مشغول به کار شدوالان زندگی خوبی اریم-چون اون هم مثل شما کارو عار نمی دونست-توکل تون به خدا باشه انشالله مشکلات حل میشه

موفق باشین

setareh در 7 سال و 3 ماه و 21 روز و 3 ساعت و 20 دقیقه پیش گفته

سلام

امیدوارم کار خوب و همسر شایسته نصیبت بشه

faramaneh در 7 سال و 3 ماه و 15 ساعت و 23 دقیقه پیش گفته

سلام داداش.نگران نباش دو حالت داره یا میشه یا نمیشه.مونده خودت غلظت کدوم سمت رو بیشتر کنی.سخت میگذره ولی خوبیش اینه که میگذره.قلبت رو بسپار به خدا آروم بشی تو آرامش همه چی رو تو حالت قابل کنترل می بینی.

minaazizi در 6 سال و 5 ماه و 28 روز و 9 ساعت و 41 دقیقه پیش گفته

سلام

واقعا متاسف شدم چون می دونم جوانهایی مثل شما بسیارند و کسی نیست که به مشکلات آنها ذره ای حتی فکر کند.

امروز که این متن را می نویسم شب قدر درپیش است و ما که تنها پناهمان در این وادی خداست تنها او را به مسئلت می طلبیم و لا غیر.

دوست عزیز به قول همکار با تجربه ام که می گفت سعی کنید کار را عار ندانید و به هر نحو مورد پسند و مطلوب شایستگی خود را در جامعه مطرح نمائید چرا که این امید هست که توسط فردی کارساز شناسایی شوید و به ان جایگاهی که مدنظرتاه هست برسید.به امید خدا

A.T.I.S.H در 6 سال و 4 ماه و 17 روز و 22 ساعت و 44 دقیقه پیش گفته

سلام علی آقا من این متن رو تقریبا یک سال و سه ماهه بعد دارم می نویسم و نمیدونم وضعیت شما نسبت به پارسال تغییری کرده است یا نه ولی دوست دارم اطلاع بدهید شاید بشود با هم فکری مشکلاتت رو حل کرد

زهرا در 5 سال و 6 ماه و 28 روز و 2 ساعت و 48 دقیقه پیش گفته

سلام ب همگی.من خاتمی 23سالم ی دختر دارم 8ماهه خیلی گریه میکنه دکترم بردمش میگه سالمه وطبعا اینجوزه بخدا کلافم کرده اعصابم صعیف شده دانشجو هستم دانشجو یه شهردیگ فعلا مرخصی ام.خونه بابام کوچکه وسرده همیشه سرده.فقیرن مامانم همش مریصه مشکل اعصاب داره اصلا جرات نداریم پیشش دردودل کنیم.خواهرم مشکل نازایی داره.داداشم درس نمیخوره همش رو اعصابه.بابام بیکاره الان یک ساله نه گوشت میخورن نه برنج.همشون مریص شدن از بی پولی.مریصی بدبختی.شوهرم اعتیاد داره ولی ب خانوادم نگفتم.مادرشوهرم گفت حالا اگ بری قصر پرپول بابات بهتره؟؟خودش و مادرش همش مشکلات خانوادمو تو سرم میزنن.دیگ خسته شدم توان ندارم از این دنیا خستم خیلی وقتها دعا میکنم صبح ازخواب بیدارنشم و بمیرم بعدش میگم مادرم چکارکنه!خیلی بدشانسم برام دعا کنید یاعلی

tameshk70 در 4 سال و 10 ماه و 25 روز و 16 ساعت و 2 دقیقه پیش گفته

سلام . امیدوارم الان کار خوبی پیدا کرده باشید یا ازدواج کرده باشید.

فقط میشه خوند وحسه همدردی داشت.کاش بیش از این برمیومد.

در ادامه برای خواهر قشنگم زهرا جان

خداکنه شوهرت ترک کنه .از ته دلم دعات کردم عزیزدلم...هی

تنها در 4 سال و 4 ماه و 7 روز و 21 ساعت و 40 دقیقه پیش گفته

سلام. امیدوارم صدامو اینجا یکی بشنوه.من یه پدر عصبی دارم که زندگی رو برای منو خانوادم سیاه کرده.خیلی بده،خیلی.هر مسئله کوچیکی رو انقدر بزرگ میکنه و داد میزنه و کتک میزنه که خودشم بعدش ناراحت میشه.ولی فایده نداره.الانم که نتایج کنکورو زدن و برادر کنکوری زحمت کش بیچاره من بخاطر اینکه سر جلسه حالش بد شده رتبه خوبی نیاورده خونمون به جهنم تبدیل شده.خدا هم که انگار فراموشمون کرده.بعضی وقتا با خودم میگم مگه میشه یه ادم انقدر بتونه زندگی بقیه رو به جهنم تبدیل کنه؟هیچ کسو نداریم که کمکمون کته.هیچ کمکی،نیست.یعنی کسایی که زندگی اینجوری دارن باید برن بمیرن؟یعنی هیچ ماده و قانونی نیست که مارو خلاص کنه.

ارسال یک نظر جدید

نام شما
ايميل (منتشر نخواهد شد)
آدرس وبسايت
كد امنيتي