بازديدکنندگان:
تنها ترین
سال تولد 1369 ///جنسیت مذکر ///وضعیت تاهل در حال جدا شدن ///عنوان متن گناهم چیه....؟
به نام خدا
با سلام به همه دوستان.داستان زندگی من از اونجای شروع شد که چند سال پیش با یه دختر آشنا شدم با همون نگاه اول با تمام وجود بهش علاقه مند شدم ما با هم ارتباط برقرار کردیم واون هم به من به طور شدیدی علاقه مند شد.من اون موقعه 20 سالم بود و اون هم از من یک سال کوچیکتر بود.من با کمک پسر عموم با پدرم موضوع رو در میان گذاشتیم ولی پدرم به شدت مخالفت کرد و گفت ما این خانواده رو نمیشناسیم وخلاصه پدر و مادرم مخالف شدن.منم که به آب و آتیش میزدم که راضیشون کنم از هر راهی که شده آخه من یدونه بودم و خواهر و برادری نداشتم و همین موضوع باعث شد که پدر و مادرم مجبور به قبول این کار شدن و یک سال بعد عقد کردیم.ما با هم شیرین وفرهاد 2012 بودیم عروسی کردیم(به همین راحتی ) دو سالی از ازدواجمون نگزشته بود که تنها خواهر زنم به بهونه الکی بچه شیش ماهشو ول کرد وطلاق گرفت.تا اون موقعه ما باهم مشکل خاصی نداشتیم(همسرم) اگه دعوا هم میکردیم زود حل می شد تا این که کم کم بهانه های همسرم شروع شد 1 درستو ول کن.2 کارتو عوض کن.(با بابام فروشگاه لوازم خانگی داشتیم)هدفش این بود که با پدرم ارتباطمو کم کنم یه جور انتقام.3 خونمونو جدا کنیم.ومن همه این کارارو قبول کردم اما... بازم بی بهونه رفت خونه باباش و هر کاری میکنیم راضی نمیشه به پدرم توهین کرد.آخه چرا من که تا الان دنبال ناموس کسی نرفتم موقیتشم داشتم قیافه پدر و مادر خوب پول ماشین اما حتا یک بارم خطا نکردم.اینم جواب این کارام چرا من ؟ اون عین خیالشم نیست با خواهرش میرن خوش میگذرونن حالا هم می خوایم طلاق بگیریم خیلی داغونم تنهام افسورده شدم.طلاقمون 100درصد دلم واسه خودم میسوزه که جونی نکردم.خیلی دوست دارم مثل دوستام یه آدم پست بشم و به هیچ کس دل نبندم و احساسمو له کنم کثیف باشم اما بازم این دل سادم قبول نمیکنه بازم سریع وابسته میشه(خدا نکنه)به نظر شما چیکار کنم......؟ممنون
نویسنده:تنها ترین، ارسال شده در چهارشنبه 8 شهريور 1391 ساعت 11:29 بعد از ظهر، 12482 بار مشاهده شده، 5 نظر، PDF،